English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
English Persian
imminent قریب الوقوع خطرناک
Other Matches
imminent قریب الوقوع
impending قریب الوقوع
impendent قریب الوقوع
to stare at person in the face قریب الوقوع بودن
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
hot spots نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
compromising emanation پیام خطرناک از نظر تامین مخابراتی ارتباط خطرناک
run a risk <idiom> ریسک خطرناک ،نا امن خیلی خطرناک
contingency محتمل الوقوع
certain to happen حتمی الوقوع
contingencies محتمل الوقوع
contingent محتمل الوقوع
contingents محتمل الوقوع
the inevitable حتمی الوقوع
nearing قریب
nearest قریب
neared قریب
nears قریب
near- قریب
nigh قریب
near قریب
about قریب
nearer قریب
potentia remota امر نادر الوقوع
potentia propinqua امر محتمل الوقوع
impend محتمل الوقوع بودن
inevitable حتمی الوقوع بدیهی
approximation قریب بصحت
perfect tense ماضی قریب
present perfect tense ماضی قریب
phomenic قریب التلفظ
approximations قریب بصحت
present progressive ماضی قریب استمراری
In all probability. Very likely. به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
primary tenses زمانها یاصلی و گذشته وماضی قریب و ماضی بعید
unsafe خطرناک
parlous خطرناک
perilous خطرناک
hazardous خطرناک
critical خطرناک
jeopardous خطرناک
malignant خطرناک
dicey خطرناک
grave بم خطرناک
herculean خطرناک
graves بم خطرناک
gravest بم خطرناک
offensive weapon سلاح خطرناک
death traps بسیار خطرناک
pernicious anemia کم خونی خطرناک
disastrous خطرناک فجیع
hazardous goods امتعه خطرناک
sthenic قوی خطرناک
death trap بسیار خطرناک
warm corner جای خطرناک
serious سخت خطرناک
danger area منطقه خطرناک
critically wounded مجروح خطرناک
predicament وضع خطرناک
between wind and water در جای خطرناک
predicaments وضع خطرناک
black propaganda تبلیغات خطرناک
black body قسمت خطرناک
venturesome با تهور خطرناک
marginal حاشیهای خطرناک
danger bearing سمت خطرناک
danger space فضای خطرناک
hazardous goods کالاهای خطرناک
perilously بطور خطرناک
dangerously بطور خطرناک
dangerousness وضعیت خطرناک
dangerous play بازی خطرناک
pixie ادم بازیگوش و خطرناک
calamitous مصیبت بار خطرناک
pixies ادم بازیگوش و خطرناک
malignantly بطور خطرناک یاردی
dicey <idiom> خطرناک [اصطلاح روزمره]
breakneck فوق العاده خطرناک
hairy <idiom> خطرناک [اصطلاح روزمره]
danger space فضای هوایی خطرناک
pixy ادم بازیگوش و خطرناک
krait مار سمی و خطرناک هندی
subcritical زیر مرحله خطرناک وبحرانی
porbeagle کوسه ماهی خطرناک اقیانوس
cockatrice ادم خیلی مضر و خطرناک
near collision فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
wipe out افتادن خطرناک از روی تخته موج
aldis lmap چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
small craft warning پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com