Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
Other Matches
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
biographical intelligence
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
frictional unemployment
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
organic
مربوط به یک قسمت یا یکان
midriffs
مربوط به قسمت پایین سینه
title block
قسمت مربوط به درج اطلاعات
midriff
مربوط به قسمت پایین سینه
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
facr piece
قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
national command
یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
information box
قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
titling strip
قسمت مربوط به درج اطلاعات روی عکس هوایی
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
double bar
دوقطعه واسطهای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد
american civilian internee information
قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
privacy
قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
biotechnology
ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
men
افراد
enlistedman
افراد
personnel
افراد
enlisted personnel
افراد
trooping
افراد
troop
افراد
trooped
افراد
liberty men
افراد مرخصی
category
طبقه افراد
withindoors
افراد داخل
service club
باشگاه افراد
roll call
نامیدن افراد
head counts
جمع افراد
enlistee
افراد داوطلب
enlisted personnel
طبقه افراد
equal status persons
افراد همپایه
personnel status
وضع افراد
platoons
جوخهء افراد
platoon
جوخهء افراد
packed out
پر و مملو از افراد
head count
جمع افراد
cognoscenti
افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
top-level
افراد عالیرتبه
filler personnel
افراد جایگزینی
throttled
عبور قسمت به قسمت
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
throttling
عبور قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
aptitude area
حیطه قابلیت افراد
family size
تعداد افراد خانواده
rouse out
بیدار کردن افراد
personal error
خطاهای انفرادی افراد
avast
افراد به جای خود
bachelor quarters
منازل افراد مجرد
billet slip
کارت محلهای افراد
billet slip
لوحه اسکان افراد
characterization
نوشتن بیوگرافی افراد
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
close station
افراد بدو مرخص
part owners
افراد شریک المال
noncombatant
افراد غیر نظامی
cimmerian
افراد کشور فلمات
condemns
محکوم کردن افراد
top-level
توسط افراد عالیرتبه
morale
روحیه افراد مردم
troops
افراد قسمتها سربازان
coachload
افراد سوار بر درشکه
commandos
افراد نیروی مخصوص
commando
افراد نیروی مخصوص
favouritism
افراد مورد توجه
play the field
<idiom>
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
swallow one's pride
<idiom>
متواضع کردن افراد
condemn
محکوم کردن افراد
posse comitatus
دسته افراد پلیس
receptee
افراد مورد پذیرش
transfer station
محل اعزام افراد
dependents
افراد تحت تکفل
condemning
محکوم کردن افراد
special olympics
المپیک افراد استثنایی
the common wealth of learning
افراد اهل علم
transfer station
محل انتقال افراد
target audience
افراد مورد نظر
lockstep
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
chartering
بین افراد دلالت کند
IMA
قالب ها و خصوصیات افراد است
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
troop housing
کوی درجه داران یا افراد
personal salute
تیر سلام برای افراد
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
sociometry
سنجش روابط افراد جامعه
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
charters
بین افراد دلالت کند
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
chartered
بین افراد دلالت کند
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
posse
دسته افراد پلیس جماعت
posses
دسته افراد پلیس جماعت
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
aptitude area
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
Do not admit any outsiders.
افراد غیره را راه ندهید
biographical information blank form
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
Certain notorious ( dubious ) characters .
عده افراد معلوم الحال
leatherneck
جزو افراد تفنگداران دریایی
charter
بین افراد دلالت کند
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
people sniffer
رادار کشف افراد دشمن
intransit strenth
افراد در حال حرکت یا انتقال
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
atomistic evalution
ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
oral trade test
ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
CSE
آزمونیدر بریتانیا کهاز افراد 51 یا 61 سالهبعملمیاید
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
preference blank
دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
conference
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
queued
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queue
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
buzzword
کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
zouave
یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
queueing
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
oligopoly
تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی
oligrachy
حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
queues
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
internee
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
incross
اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
automation
استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
internees
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
cyberspace
دنیایی که در آن کامپیوتر ها و افراد از طیق اینترنت ارتباط دارند
correctional custudy
روش اصلاح افراد از راه تصحیح اعمال غلط
arrow head
پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
muster roll
دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
finance company
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
close corporation
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
speech
که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
speeches
که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
finance house
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
chalk troops
سری افراد یا یکانهایی که بایستی با یک سریال هوایی حرکت کنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com