Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
cross fertilization
لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
Other Matches
gametogenesis
ایجاد سلول جنسی قابل لقاح
gametophore
سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
crossfertilize
پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
crossfertilize
لقاح متقابل کردن
cross fertile
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
zygosity
کیفیت تخم لقاح شده پیوند جنسی
pronucleus
هسته سلول قابل لقاح پس ازتکمیل دوره بلوغ وورودنطفه به درون تخم جانور
apogamy
رشد و نمو گیاه هاگدار بدون عمل لقاح ازسلول جنسی
isogamete
سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
conceptions
لقاح
fecundation
لقاح
conception
لقاح
zygosis
لقاح
fertilization
لقاح
reg
گرده لقاح
autoerotism
لقاح با خود
autoeroticism
لقاح با خود
anemophilous
لقاح شونده در اثرباد
oosperm
تخم لقاح شده
self fertility
لقاح خود بخود
autoerotic
مربوط به لقاح با خود
self
وضع لقاح کردن
parthenocarpy
میوه اوری بدون لقاح
interfertile
قابل لقاح در داخل خود
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
conceptions
لقاح تخم وشروع رشد جنین
conception
لقاح تخم وشروع رشد جنین
autogamy
لقاح وباروری بوسیله گرده خودگل
cross pollinate
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
autogamous
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
apomixis
تکثیر بوسیلهء بافتهای تناسلی ولی بدون لقاح
parthenogenesis
ایجاد مولود بوسیله جنس مونث بدون عمل لقاح
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
gametangium
سلول یا عضوسازنده سلول جنسی
end centered unit cell
سلول واحد دو وجهی متقابل پر
gonocyte
سلول جنسی
gametangium
سلول جنسی
superfecundation
لقاح دویاچند تخم در یک تخم ریزی
acrosome
برجستگی قدامی سلول جنسی نر
macrogamete
سلول جنسی ماده بزرگتر
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
fertilized
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilised
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilises
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilising
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilize
حاصلخیز کردن لقاح کردن
impregnating
لقاح کردن اشباع کردن
impregnate
لقاح کردن اشباع کردن
impregnates
لقاح کردن اشباع کردن
fertilizes
حاصلخیز کردن لقاح کردن
gamete
سلول جنسی بالغ قابل تکثیر انگل مالاریا
gametocyte
سلولی که تقسیم شده و از ان سلول جنسی بوجود میاید
gonidium
یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
spermatid
سلول حاصله از تقسیم سلول منی سازکه تبدیل به سلول منی میشود
spermatogonium
سلول اولیه جنس نر سلول بیضه
counteroffensive
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
warp patterning
طراحی با تار
[گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
androgen
هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen
هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sexes
احساسات جنسی روابط جنسی
sex
احساسات جنسی روابط جنسی
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
odd and ends
متفاوت
different
متفاوت
away
متفاوت
other than
متفاوت
re-routing
ارسال در یک متفاوت
others
متفاوت دیگری
other
متفاوت دیگری
unlike signs
علامتهای متفاوت
differentiated products
کالاهای متفاوت
differebtial settlements
نشستهای متفاوت
continuous tone
نقطههای متفاوت
re route
ارسال در یک متفاوت
re-route
ارسال در یک متفاوت
re-routed
ارسال در یک متفاوت
re-routes
ارسال در یک متفاوت
outsize
اندازه متفاوت با عادی
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
far cry
<idiom>
چیزی کاملا متفاوت
changing
متفاوت ساختن چیزی
changes
متفاوت ساختن چیزی
changed
متفاوت ساختن چیزی
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
change
متفاوت ساختن چیزی
as different as chalk and cheese
<idiom>
مثل آسمان و ریسمان
[متفاوت]
as different as chalk and cheese
<idiom>
مثل فیل و فنجان
[متفاوت]
ranged
تغییر کردن یا متفاوت بودن
exceptional
متفاوت ونه مثل همیشه
ranges
تغییر کردن یا متفاوت بودن
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
range
تغییر کردن یا متفاوت بودن
differently
بطریق دیگر بطور متفاوت
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
combo box
ورودی- خروجی متفاوت را نمایش میدهد
unique
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
uniquely
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
special
آنچه متفاوت یا غیر عادی است
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
weighted bit
هر بیت با مقدار متفاوت بسته به محل آن در کلمه
cell
سلول
zoogamete
سلول
data cell
سلول
cells
سلول
1 and 2 are poles apart.
<idiom>
۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند
[بسیار متفاوت هستند]
.
discriminating tariff
شیوهای که در ان حقوق گمرکی کالاهای وارداتی متفاوت بایکدیگرست
photo cell
سلول فتوالکتریک
lymph cell
سلول لنف
germ cell
سلول نطفه
germ cell
سلول تخم
locular
سلول دار
cellulated
سلول دار
solar cells
سلول خورشیدی
solar cell
سلول خورشیدی
cellule
سلول کوچک
binary cell
سلول دودویی
memory cell
سلول حافظه
nerve cell
سلول عصبی
cellulous
سلول دار
ward
سلول زندان
wards
سلول زندان
gonium
سلول نطفه
mononuclear
سلول یک هستهای
cellular
سلول دار
cytology
سلول شناس
cleave
شکافتن سلول
cell
پیل سلول
cells
سلول یکنفری
cells
پیل سلول
scarlet sage
سلول اتشی
selenium cell
سلول سلنیومی
storage cell
سلول انباره
stractural cell
سلول ساختاری
transformer cell
سلول ترانسفورماتور
syncytium
سلول چند هسته ایی
unit cell
سلول واحد
data cell
سلول داده
cleaved
شکافتن سلول
cleaves
شکافتن سلول
cell
سلول یکنفری
photoelectric cell
سلول فتوالکتریکی
celluloid
مانند سلول
odontoblast
سلول دندانی
phagocytosis
سلول خواری
accumulator cell
سلول اکومولاتور
galvanic cell
سلول گالوانی
photoconductive cell
سلول فوتورسانا
active cell
سلول فعال
photoelectric cell
سلول فتوالکتریک
pixel
سلول تصویر
These pants do not look any different than the others.
به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
exception
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
farraginous
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
exceptions
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
interneuron
وابسته به سلول عصب
intracellular
واقع در درون سلول
interneural
وابسته به سلول عصب
ideal galvanic cell
سلول گالوانیکی ایده ال
half cell potential
پتانسیل نیم سلول
cellulosic
ساخته شده از سلول
half cell reaction
واکنش نیم سلول
barrier layer cell
سلول لایه سدی
ectoclast
پوسته خارجی سلول
endoderm
لیف درخت یا سلول
gonocyte
سلول تولید کننده
primitive cell
سلول واحد ابتدایی
progamete
سلول مولد تخمچه
phagocyte
سلول بیگانه خوار
karyoplasm
پرتوپلاسم هسته سلول
cataplasia
تغییرات قهقهرایی در سلول
spermatogonium
سلول موجد تخم
dichogamous
دارای عناصر نروماده ایکه درمواقع متفاوت اماده باروری می شوند
dichogamic
دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
endosarc
قسمت درونی سفیده سلول
engram
تحولات دائمی هسته سلول
engramme
تحولات دائمی هسته سلول
microphage
سلول میکروب خوار کوچک
lysis
زوال وفساد سلول وغیره
enclosure
سلول تارکان دنیا
[دین]
eletric eye
سلول فوتوالکتریک چشم الکتریکی
karyokinesis
تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
light sensitive cell
سلول حساس در برابر نور
loculus
سلول یا حفره تخمدان مرکب
ovum
سلول نطفه ماده تخمک
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
carrier
روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
carriers
روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
nucleolus
هستک گرد میان هسته سلول
fibrocyte
سلول دوکی شکل بافت همبندی
solar cell
سلول خورشیدی
[الکترونیک مهندسی برق]
gonogenesis
کمال و بلوغ سلول نطفه یاجرثومه
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com