Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
attackman
مامور حمله
Search result with all words
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
Other Matches
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
appointed
مامور
agent
مامور
agents
مامور
officer
مامور
official
مامور
officers
مامور
functionery
مامور
missionaries
مامور
missionary
مامور
ranksman
مامور صف
pursuivant
مامور
functionaries
مامور
commissioner
مامور
commissionaire
مامور
bedel
مامور
commissionaires
مامور
bedell
مامور
commissioners
مامور
functionary
مامور
lictor
مامور اجرا
policemen
مامور پلیس
policeman
مامور پلیس
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
officer
مامور متصدی
sergeants
مامور اجرا
pointsman
مامور راهنمائی
sergeant
مامور اجرا
emissary
مامور سری
on sentry
مامور نگهبانی
paymasters
مامور پرداخت
diplomatic officer
مامور سیاسی
emissary
مامور مخفی
paymaster
مامور پرداخت
purchasing officer
مامور خرید
executioner
مامور اعدام
executioners
مامور اعدام
envoy
مامور نماینده
envoy
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
envoys
فرستاده مامور
inquisitor
مامور تحقیق
bumbailiff
مامور اجرا
bailiff
مامور اجرا
bailiffs
مامور اجرا
investigator
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
assignee
نماینده مامور
inquisitors
مامور تحقیق
scouts
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
consular officer
مامور کنسولی
probation officer
مامور نافر
probation officers
مامور نافر
officers
مامور متصدی
file clerk
مامور بایگانی
auditor
مامور رسیدگی
auditors
مامور رسیدگی
executive bailiff
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
diplomatic agent
مامور سیاسی
customs officer
مامور گمرک
customs appraisor
مامور گمرک
custom assersor
مامور گمرک
appoint
مامور کردن
appoints
مامور کردن
scout
مامور اکتشاف
tollman
مامور نواقل
censors
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
police officers
مامور پلیس
censor
مامور سانسور
executor
مامور اجرا
defector in place
مامور مخفی
bureaucrat
مامور اداری
typographer
مامور چاپخانه
secret agents
مامور مخفی
secret agent
مامور مخفی
police officer
مامور پلیس
communicants
مامور ابلاغ
counterspy
مامور ضد جاسوسی
communicant
مامور ابلاغ
waggoner
مامور واگن
mole
مامور مخفی
High Commissioners
مامور عالیرتبه
executors
مامور اجرا
censored
مامور سانسور
send on duty
مامور کردن
hangmen
مامور اعدام
revenuer
مامور مالیاتی
hangman
مامور اعدام
High Commissioner
مامور عالیرتبه
sergeant at arms
مامور اجرا
bureaucrats
مامور اداری
emissaries
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
aid man
مامور کمکهای اولیه
lifeguard
مامور نجات غریق
lifeguards
مامور نجات غریق
barrier patrol
گشتی مامور موانع
catchpoll
مامور اخذ مالیات
firefighters
مامور اتش نشانی
commission
حق العمل مامور شدن
fireguard
مامور اتش نشانی
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
commissioning
حق العمل مامور شدن
apparitor
چاووش مامور اجراء
commissions
حق العمل مامور شدن
catchpole
مامور اخذ مالیات
fireguards
مامور اتش نشانی
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
raiding party
قسمت مامور کمین
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
publican
مامور وصول مالیات
publicans
مامور وصول مالیات
to send upon an e
مامور سفارت کردن
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
officer
مامور کارمند اداری
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
fireman
مامور اتش نشانی
rading party
قسمت مامور دستبرد
relieving officer
مامور اعانه فقرا
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
scrutineer
مامور شمارش ارا
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
pontonier
مامور پل موقت سازی
pontoneer
مامور پل موقت سازی
firemen
مامور اتش نشانی
firefighter
مامور اتش نشانی
officers
مامور کارمند اداری
fire fighter
مامور اتش نشانی
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
scambler
مدافع مامور مانوربالا
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
post attack
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
foretopman
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
bailiffs
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com