Dictiornary-Farsi | مامور ضد جاسوسی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
counterspy	مامور ضد جاسوسی


Search result with all words

nark	مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
Other Matches

rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
counterespionage	ضد جاسوسی
counter-espionage	ضد جاسوسی
espial	جاسوسی
counter espionage	ضد جاسوسی
spionnage	جاسوسی
espionage	جاسوسی
spionnage	جاسوسی کردن
to spy	جاسوسی کردن
espial	عملیات جاسوسی
counterintelligence	سازمان ضد جاسوسی
espied	جاسوسی کردن
espies	جاسوسی کردن
espy	جاسوسی کردن
stag	جاسوسی کردن
stags	جاسوسی کردن
spying	عمل جاسوسی
espying	جاسوسی کردن
spial	عملیات جاسوسی
Counter – espionage operations k.	عملیات ضد جاسوسی
spied	جاسوسی کردن
spial	جاسوسی کردن
industrial espionage	جاسوسی در صنعت
industrial espionage	جاسوسی صنعتی
intelligence	خبرگیری جاسوسی
fifth column	دستگاه جاسوسی
spies	جاسوسی کردن
spy	جاسوسی کردن
he was shot for a spy	او به جرم جاسوسی تیرباران شد
spial officer	افسر عملیات جاسوسی
fifth cloumn	مامورین سازمانهای جاسوسی
espial officer	افسر عملیات جاسوسی
fink	اعتصاب شکن جاسوسی کردن
pickeer	لاس زدن جاسوسی کردن
finks	اعتصاب شکن جاسوسی کردن
espial	جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
Big Brother	دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
official	مامور
officers	مامور
agents	مامور
agent	مامور
commissioner	مامور
commissioners	مامور
officer	مامور
commissionaires	مامور
pursuivant	مامور
functionery	مامور
commissionaire	مامور
functionary	مامور
bedell	مامور
bedel	مامور
functionaries	مامور
ranksman	مامور صف
missionary	مامور
missionaries	مامور
appointed	مامور
police officer	مامور پلیس
send on duty	مامور کردن
sergeant at arms	مامور اجرا
officer	مامور متصدی
investigator	مامور تحقیق
police officers	مامور پلیس
secret agent	مامور مخفی
purchasing officer	مامور خرید
officers	مامور متصدی
pointsman	مامور راهنمائی
secret agents	مامور مخفی
on sentry	مامور نگهبانی
revenuer	مامور مالیاتی
lictor	مامور اجرا
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
file clerk	مامور بایگانی
executive bailiff	مامور اجرا
bumbailiff	مامور اجرا
scouted	مامور اکتشاف
tollman	مامور نواقل
attackman	مامور حمله
assignee	نماینده مامور
customs officer	مامور گمرک
typographer	مامور چاپخانه
waggoner	مامور واگن
scout	مامور اکتشاف
consular officer	مامور کنسولی
envoi	مامور نماینده
diplomatic officer	مامور سیاسی
diplomatic agent	مامور سیاسی
investigators	مامور تحقیق
inquisitor	مامور تحقیق
inquisitors	مامور تحقیق
customs appraisor	مامور گمرک
custom assersor	مامور گمرک
scouts	مامور اکتشاف
emissary	مامور مخفی
envoy	مامور نماینده
paymasters	مامور پرداخت
policeman	مامور پلیس
policemen	مامور پلیس
appoints	مامور کردن
paymaster	مامور پرداخت
sergeants	مامور اجرا
censor	مامور سانسور
hangman	مامور اعدام
hangmen	مامور اعدام
executioner	مامور اعدام
executioners	مامور اعدام
probation officer	مامور نافر
envoy	فرستاده مامور
envoys	مامور نماینده
envoys	فرستاده مامور
defector in place	مامور مخفی
mole	مامور مخفی
bailiff	مامور اجرا
appoint	مامور کردن
bailiffs	مامور اجرا
auditors	مامور رسیدگی
auditor	مامور رسیدگی
probation officers	مامور نافر
communicants	مامور ابلاغ
High Commissioners	مامور عالیرتبه
bureaucrat	مامور اداری
bureaucrats	مامور اداری
executor	مامور اجرا
executors	مامور اجرا
emissaries	مامور سری
emissaries	مامور مخفی
censoring	مامور سانسور
emissary	مامور سری
censored	مامور سانسور
High Commissioner	مامور عالیرتبه
sergeant	مامور اجرا
communicant	مامور ابلاغ
censors	مامور سانسور
rading party	قسمت مامور دستبرد
lord advocate	دادستان کل مامور به اسکاتلند
press agent	مامور اگهی و تبلیغ
pursuivant	مامور ابلاغ یا اخطاریه
truck master	مامور یا سرپرست چندکامیون
master in lunacy	مامور رسیدگی به دیوانگی ها
scambler	مدافع مامور مانوربالا
scrutineer	مامور شمارش ارا
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات
he was appointed to inspect it	مامور شد ان را بازرسی کند
raiding party	قسمت مامور کمین
fire fighter	مامور اتش نشانی
pontonier	مامور پل موقت سازی
justiciar	مامور قضایی عالیرتبه
relieving officer	مامور اعانه فقرا
pontoneer	مامور پل موقت سازی
publican	مامور وصول مالیات
fireman	مامور اتش نشانی
firemen	مامور اتش نشانی
commission	حق العمل مامور شدن
commissioning	حق العمل مامور شدن
commissions	حق العمل مامور شدن
affiliation with the department of defen	مامور به وزارت جنگ
lifeguards	مامور نجات غریق
lifeguard	مامور نجات غریق
fireguards	مامور اتش نشانی
fireguard	مامور اتش نشانی
firefighters	مامور اتش نشانی
firefighter	مامور اتش نشانی
officer	مامور کارمند اداری
publicans	مامور وصول مالیات
aid man	مامور کمکهای اولیه
apparitor	چاووش مامور اجراء
officers	مامور کارمند اداری
dustman	مامور تنظیف خاکروبه بر
catchpoll	مامور اخذ مالیات
catchpole	مامور اخذ مالیات
to send upon an e	مامور سفارت کردن
barrier patrol	گشتی مامور موانع
bailiwick	ناحیه قلمرو مامور
tidewaiter	مامور گمرک لب دریا
dustmen	مامور تنظیف خاکروبه بر
tipstaff	مامور مسئول زندانیان دردادگاه
Is there a parking attendant?	آیا مامور پارکینگ هست؟
raiding party	قسمت مامور دستبرد یا تاخت
reeve	حاکم عرف مامور اجرا
Esteemed commissioner!	مامور عالی رتبه محترم!
task element	قسمت مامور اجرای عملیات
smokechaser	مامور اتش نشانی جنگل
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
to p a soldier to duty	سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
safeguards	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioner	مامور عالی رتبه دولت
safeguarded	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
earth stopper	مامور بستن سوراخهای روباه
safeguarding	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioners	مامور عالی رتبه دولت
remembrancer	مامور وصول مطالبات سلطنتی
crier	مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
press-gangs	دسته مامور جلب مشمولین
hang man	مامور اعدام به وسیله دار
press gangs	دسته مامور جلب مشمولین

counterspy

مامور ضد جاسوسی