English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
consular officer مامور کنسولی
Other Matches
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
consulship کنسولی
consular کنسولی
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
consulates اداره کنسولی
consulate اداره کنسولی
consulship سمت کنسولی
exclusive jurisdiction حق قضاوت کنسولی
compss-window پنجره کنسولی
consular fee کارمزد کنسولی
consular corps هیات کنسولی
cantilever elements عناصر کنسولی
consular representation نمایندگی کنسولی
consular agent نماینده کنسولی
cantilevered deep beam تیر تیغه کنسولی
consular convention عهد نامه کنسولی
proconsul افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
praetorian وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
official مامور
officers مامور
commissioners مامور
ranksman مامور صف
officer مامور
commissionaire مامور
commissionaires مامور
agents مامور
agent مامور
pursuivant مامور
functionary مامور
missionaries مامور
bedell مامور
bedel مامور
functionaries مامور
appointed مامور
missionary مامور
commissioner مامور
functionery مامور
counterspy مامور ضد جاسوسی
diplomatic officer مامور سیاسی
custom assersor مامور گمرک
emissaries مامور مخفی
emissaries مامور سری
executors مامور اجرا
High Commissioner مامور عالیرتبه
executor مامور اجرا
bumbailiff مامور اجرا
High Commissioners مامور عالیرتبه
bureaucrats مامور اداری
bureaucrat مامور اداری
emissary مامور سری
emissary مامور مخفی
scouted مامور اکتشاف
inquisitors مامور تحقیق
pointsman مامور راهنمائی
on sentry مامور نگهبانی
scout مامور اکتشاف
lictor مامور اجرا
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
investigator مامور تحقیق
investigators مامور تحقیق
officers مامور متصدی
scouts مامور اکتشاف
purchasing officer مامور خرید
customs appraisor مامور گمرک
attackman مامور حمله
file clerk مامور بایگانی
customs officer مامور گمرک
officer مامور متصدی
diplomatic agent مامور سیاسی
envoi مامور نماینده
executive bailiff مامور اجرا
inquisitor مامور تحقیق
revenuer مامور مالیاتی
censored مامور سانسور
probation officers مامور نافر
auditor مامور رسیدگی
auditors مامور رسیدگی
appoint مامور کردن
appoints مامور کردن
envoy مامور نماینده
envoy فرستاده مامور
envoys مامور نماینده
envoys فرستاده مامور
assignee نماینده مامور
defector in place مامور مخفی
mole مامور مخفی
censor مامور سانسور
bailiff مامور اجرا
probation officer مامور نافر
executioners مامور اعدام
censoring مامور سانسور
censors مامور سانسور
paymaster مامور پرداخت
paymasters مامور پرداخت
executioner مامور اعدام
bailiffs مامور اجرا
typographer مامور چاپخانه
communicant مامور ابلاغ
secret agent مامور مخفی
policeman مامور پلیس
policemen مامور پلیس
sergeant مامور اجرا
sergeants مامور اجرا
tollman مامور نواقل
hangman مامور اعدام
hangmen مامور اعدام
waggoner مامور واگن
secret agents مامور مخفی
send on duty مامور کردن
police officers مامور پلیس
police officer مامور پلیس
sergeant at arms مامور اجرا
communicants مامور ابلاغ
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
scambler مدافع مامور مانوربالا
raiding party قسمت مامور کمین
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
scrutineer مامور شمارش ارا
to send upon an e مامور سفارت کردن
rading party قسمت مامور دستبرد
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
pursuivant مامور ابلاغ یا اخطاریه
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
pontoneer مامور پل موقت سازی
pontonier مامور پل موقت سازی
he was appointed to inspect it مامور شد ان را بازرسی کند
press agent مامور اگهی و تبلیغ
fire fighter مامور اتش نشانی
publican مامور وصول مالیات
relieving officer مامور اعانه فقرا
justiciar مامور قضایی عالیرتبه
fireguards مامور اتش نشانی
aid man مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen مامور به وزارت جنگ
firemen مامور اتش نشانی
lifeguard مامور نجات غریق
lifeguards مامور نجات غریق
fireman مامور اتش نشانی
publicans مامور وصول مالیات
dustman مامور تنظیف خاکروبه بر
officers مامور کارمند اداری
dustmen مامور تنظیف خاکروبه بر
officer مامور کارمند اداری
apparitor چاووش مامور اجراء
fireguard مامور اتش نشانی
commission حق العمل مامور شدن
catchpoll مامور اخذ مالیات
catchpole مامور اخذ مالیات
firefighter مامور اتش نشانی
barrier patrol گشتی مامور موانع
firefighters مامور اتش نشانی
commissions حق العمل مامور شدن
bailiwick ناحیه قلمرو مامور
commissioning حق العمل مامور شدن
paymistress زنی که مامور پرداخت باشد
task element قسمت مامور اجرای عملیات
press-ganged دسته مامور جلب مشمولین
process server مامور ابلاغ برگهای قانونی
remembrancer مامور وصول مطالبات سلطنتی
press-ganging دسته مامور جلب مشمولین
reeve حاکم عرف مامور اجرا
press-gangs دسته مامور جلب مشمولین
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
press-gang دسته مامور جلب مشمولین
press gangs دسته مامور جلب مشمولین
press gang دسته مامور جلب مشمولین
vice squads مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice squad مامور کشف ودستگیری تبهکاران
smokechaser مامور اتش نشانی جنگل
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
to p a soldier to duty سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioners مامور عالی رتبه دولت
Esteemed commissioner! مامور عالی رتبه محترم!
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
earth stopper مامور بستن سوراخهای روباه
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
crier مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioner مامور عالی رتبه دولت
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
Is there a parking attendant? آیا مامور پارکینگ هست؟
hang man مامور اعدام به وسیله دار
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
affiliated unit یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
wharfinger مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
tallagers مامور جمع اوری مالیات وعوارض
submarine chaser قایق مامور تعقیب زیر دریایی
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
pit crew افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
teleman افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com