English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
Other Matches
custom's appraisor مامور گمرک ارزیاب گمرک
customs appraisor مامور گمرک
custom assersor مامور گمرک
customs officer مامور گمرک
import duties حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
continental shelf مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
to declare [customs] گمرک دادن [گمرک]
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
isovelocity نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
customs گمرک
customs اداره گمرک
customs agent کارگزار گمرک
free trader بدون گمرک
customs clearance ترخیص از گمرک
customs house اداره گمرک
impost گمرک ورودی
duty paid گمرک پرداخته
dutiable گمرک بردار
clear از گمرک دراوردن
clears از گمرک دراوردن
duty paid گمرک شده
clearest از گمرک دراوردن
clearer از گمرک دراوردن
inland duty گمرک داخلی
customs agent واسطه گمرک
ware room انبار گمرک
To get it through the custome. از گمرک رد کردن
warehouses انبار گمرک
warehouse انبار گمرک
bonded store انبار گمرک
custom house گمرک خانه
customs دفتر گمرک
duty-free معاف از گمرک
bonded warehouse انبار گمرک
customhouse اداره گمرک
levy duties گمرک بستن
customable گمرک بردار
custom house اداره گمرک
free list صورت کالاهای بی گمرک
custom حقوق گمرکی گمرک
custom assersor گمرکچی ارزیاب گمرک
the free list صورت کالای بی گمرک
levy duties گمرک بستن به جنسی
import duties گمرک اجناس وارداتی
clearance inwards ورود کشتی به محوطه گمرک
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
in bond تحت کنترل اداره گمرک
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
bond به انبار گمرک تحویل دادن
clearance inwards اعلامیه ورود کشتی به گمرک
transire اجازه گمرک جهت انتقال محموله
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
out of bond کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
clearance in ward گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
appointed مامور
functionaries مامور
functionary مامور
ranksman مامور صف
official مامور
missionary مامور
missionaries مامور
pursuivant مامور
commissionaires مامور
commissionaire مامور
functionery مامور
bedell مامور
bedel مامور
commissioners مامور
officer مامور
commissioner مامور
officers مامور
agent مامور
agents مامور
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
investigator مامور تحقیق
tollman مامور نواقل
investigators مامور تحقیق
censors مامور سانسور
policemen مامور پلیس
scouts مامور اکتشاف
scouted مامور اکتشاف
inquisitors مامور تحقیق
scout مامور اکتشاف
revenuer مامور مالیاتی
policeman مامور پلیس
attackman مامور حمله
sergeants مامور اجرا
sergeant مامور اجرا
inquisitor مامور تحقیق
censoring مامور سانسور
censored مامور سانسور
secret agents مامور مخفی
emissary مامور مخفی
emissary مامور سری
emissaries مامور مخفی
High Commissioner مامور عالیرتبه
High Commissioners مامور عالیرتبه
executors مامور اجرا
executor مامور اجرا
bureaucrat مامور اداری
officer مامور متصدی
officers مامور متصدی
censor مامور سانسور
hangman مامور اعدام
hangmen مامور اعدام
emissaries مامور سری
purchasing officer مامور خرید
typographer مامور چاپخانه
communicant مامور ابلاغ
waggoner مامور واگن
police officer مامور پلیس
police officers مامور پلیس
bureaucrats مامور اداری
assignee نماینده مامور
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
executive bailiff مامور اجرا
file clerk مامور بایگانی
executioners مامور اعدام
envoy مامور نماینده
sergeant at arms مامور اجرا
envoys مامور نماینده
envoys فرستاده مامور
envoy فرستاده مامور
appoints مامور کردن
send on duty مامور کردن
auditor مامور رسیدگی
auditors مامور رسیدگی
diplomatic agent مامور سیاسی
envoi مامور نماینده
communicants مامور ابلاغ
appoint مامور کردن
lictor مامور اجرا
mole مامور مخفی
pointsman مامور راهنمائی
paymaster مامور پرداخت
defector in place مامور مخفی
diplomatic officer مامور سیاسی
paymasters مامور پرداخت
secret agent مامور مخفی
executioner مامور اعدام
consular officer مامور کنسولی
counterspy مامور ضد جاسوسی
bailiff مامور اجرا
bailiffs مامور اجرا
probation officers مامور نافر
probation officer مامور نافر
bumbailiff مامور اجرا
on sentry مامور نگهبانی
pursuivant مامور ابلاغ یا اخطاریه
officer مامور کارمند اداری
fire fighter مامور اتش نشانی
officers مامور کارمند اداری
publican مامور وصول مالیات
raiding party قسمت مامور کمین
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
publicans مامور وصول مالیات
rading party قسمت مامور دستبرد
catchpole مامور اخذ مالیات
scrutineer مامور شمارش ارا
scambler مدافع مامور مانوربالا
pontoneer مامور پل موقت سازی
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
barrier patrol گشتی مامور موانع
press agent مامور اگهی و تبلیغ
bailiwick ناحیه قلمرو مامور
to send upon an e مامور سفارت کردن
pontonier مامور پل موقت سازی
affiliation with the department of defen مامور به وزارت جنگ
catchpoll مامور اخذ مالیات
apparitor چاووش مامور اجراء
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
firefighter مامور اتش نشانی
justiciar مامور قضایی عالیرتبه
firefighters مامور اتش نشانی
he was appointed to inspect it مامور شد ان را بازرسی کند
relieving officer مامور اعانه فقرا
fireguard مامور اتش نشانی
fireguards مامور اتش نشانی
lifeguard مامور نجات غریق
lifeguards مامور نجات غریق
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
aid man مامور کمکهای اولیه
firemen مامور اتش نشانی
commissioning حق العمل مامور شدن
fireman مامور اتش نشانی
commissions حق العمل مامور شدن
commission حق العمل مامور شدن
dustmen مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman مامور تنظیف خاکروبه بر
clearer ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com