English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
Other Matches
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
doggishness سگ خویی
ill himour بد خویی
ill humour بد خویی
ill humouredness بد خویی
temperamental خویی
ill naturedness بد خویی
ill temper بد خویی
impishness جن خویی
temperamentally خویی
puerilism کودک خویی
to fall into a habit خویی گرفتن
apery بوزینه خویی
apishness بوزینه خویی
baboonery بوزینه خویی
beastliness جانور خویی
brutality جانور خویی
brutalities جانور خویی
brutalization جانور خویی
combativeness جنگ خویی
cyclothymia ادواری خویی
ferocity درنده خویی
dysthymia افسرده خویی
good humour خوش خویی
good temperedly باخوش خویی
good temper خوش خویی
good nature خوش خویی
ill humouredly ازروی بد خویی
monkishness راهب خویی
fury درنده خویی
f.of spirits خوش خویی
parrotry طوطی خویی
premsia نرم خویی
irascibility تند خویی
priggism دزد خویی
temperamental خلق و خویی
temperamentally خلق و خویی
ill naturedly ازروی بد خویی
wolfishness درنده خویی
rapacity یغماگری درنده خویی
maidenliness محجوبیت دوشیزه خویی
hellishness خویی که شایسته دوزخ باشد
to cut up rough کینه جویی یا کج خویی کردن
infernality دیو خویی شیطان صفتی
navigated ماهیت
nature ماهیت
natures ماهیت
essence ماهیت
navigate ماهیت
navigates ماهیت
navigating ماهیت
quiddity ماهیت
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
matters ماهیت جوهر
mattering ماهیت جوهر
mattered ماهیت جوهر
nature of the operation ماهیت عملیات
mertis of the case ماهیت دعوی
transubstantiation قلب ماهیت
natures ماهیت خوی
essence وجود ماهیت
denaturation قلب ماهیت
human nature ماهیت آدم
matter ماهیت جوهر
nature ماهیت خوی
transmutation قلب ماهیت
transmutable قلب ماهیت یافتنی
transshape تغییر ماهیت دادن
substantiating ماهیت جسمانی دادن به
transmutative قلب ماهیت یافتنی
transmutation قلب ماهیت تکامل
transubstantiate قلب ماهیت کردن
substantivize دارای ماهیت کردن
substantiates ماهیت جسمانی دادن به
substantiate ماهیت جسمانی دادن به
coessentiality هم جوهری وحدت ماهیت
substantiated ماهیت جسمانی دادن به
night brawler شب دعوا کن
dustup دعوا
strife دعوا
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
ipso facto بواسطه ماهیت خود فعل
quarrelling دعوا ستیزه
quarrelled دعوا ستیزه
quarreling دعوا ستیزه
quarreled دعوا ستیزه
quarrels دعوا ستیزه
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
imparlance تعویق دعوا
To be itching fo r a fight . To be on the war path. سر دعوا داشتن
bust-up دعوا-مشاجره
dust-ups جنگ و دعوا
dust-up جنگ و دعوا
action اقامهء دعوا
quiteclaim ترک دعوا
wrangler دعوا کننده
contest رقابت دعوا
squeal دعوا نزاع
squeals دعوا نزاع
contested رقابت دعوا
contesting رقابت دعوا
contests رقابت دعوا
quarrel دعوا ستیزه
discord دعوا نزاع
actions اقامهء دعوا
cat-and-dog <adj.> پر جنگ و دعوا
champerty شرکت در دعوا
disclamation ترک دعوا
callet دعوا و غوغا
squealed دعوا نزاع
nature [of things] سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
demurring ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
His speech was in the nature of an apology. ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
demurred ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
anthroposophy علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
demur ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
denature طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
objectify خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
demurs ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
to instigate an argument تحریک به دعوا کردن
to instigate an argument دعوا راه انداختن
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
kick up a row دعوا راه انداختن
brabble مشاجره کردن دعوا
nonjoinder عدم ورود در دعوا
to quarrel with somebody <idiom> با کسی دعوا کردن
rivals طرف مقابل دعوا
rivaled طرف مقابل دعوا
rivaling طرف مقابل دعوا
rival طرف مقابل دعوا
rivalled طرف مقابل دعوا
rivalling طرف مقابل دعوا
transmuting تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
identifying مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute. <proverb> میان دعوا نرخ طى کردن .
jar دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
jars دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred دعوا و نزاع طنین انداختن
to stir [things] up دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
They fight like cat and dog . باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
identification حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
mattering موضوع
subjected موضوع
subject موضوع
plotless بی موضوع
matters موضوع
proposition موضوع
propositioned موضوع
mattered موضوع
subjecting موضوع
subjects موضوع
motif موضوع
motifs موضوع
matter موضوع
propositioning موضوع
propositions موضوع
object موضوع
indirect objects موضوع
direct objects موضوع
topics موضوع
objected موضوع
afair موضوع
criteria موضوع
objects موضوع
objecting موضوع
topic موضوع
issued موضوع
point موضوع
head موضوع
text موضوع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com