Dictiornary-Farsi | ما بودیم که نخست رفتیم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 81 (5 milliseconds)

English	Persian
it was we who went first	ما بودیم که نخست رفتیم


Other Matches

we were not ourselves	از خود بیخود شده بودیم بیهوش بودیم
We went together .	باهم رفتیم
we were	ایشان بودند ما بودیم
we watched for his arrival	منتظر ورود او شدیم یا بودیم
We were surrounded ( encircled ) by the enemy forces .	درمحاصره نیروهای دشمن بودیم
We were there just to make up numbers.	ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
We were all so anxious about you.	ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
We were afraid lest she should get here too late .	ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
Do you still remember how poor we were?	آیا هنوز یادت میاد، که چقدر فقیر بودیم.
primes	نخست
primed	نخست
prime	نخست
imprlmis	نخست
first	نخست
imprimis	در مرحله نخست
imprlmis	نخست انکه
head of the state	نخست وزیر
first begotten	نخست زاده
first coat	اندودیارنگ نخست
first ling	نخست زاده
first moment	گشتاور نخست
grand vizier	نخست وزیر
firstling	نخست زاده
firstborn	نخست زاده
first moment	عزم نخست
prime ministership	نخست وزیری
first and foremost <adv.>	دردرجه نخست
Downing Street	نخست وزیر
primordium	مرحله نخست
primogeniture	نخست زادگی
primeminister	نخست وزیر
at first hand	در وهله نخست
first-born	نخست زاده
forename	نام نخست
forenames	نام نخست
premier	نخست وزیر
Prime Ministers	نخست وزیر
premiers	نخست وزیر
Prime Minister	نخست وزیر
first born	نخست زاده
half	نیمه نخست
book one	کتاب نخست
first half	نیمه نخست
half-time	نیمه نخست
at first blush	در وهله نخست
premiership	نخست وزیری
ex prime minister	نخست وزیرپیشین
rehabilitated	بحال نخست برگرداندن
rehabilitate	بحال نخست برگرداندن
whiter	بازیگر نخست شطرنج
foremost	جلوترین دردرجه نخست
whitest	بازیگر نخست شطرنج
white	بازیگر نخست شطرنج
rehabilitates	بحال نخست برگرداندن
top board	میز نخست شطرنج
first audio stage	مرحله صوتی نخست
from the very f.	ازهمان وهله نخست
involuted	بحال نخست برگشته
premiership	دفتر نخست وزیری
rehabilitating	بحال نخست برگرداندن
right of primogeniture	حق نخست زادگی یا ارشدیت
primigenial	نخست پیدا شده
premiership	مقام نخست وزیری اولویت
in the first flight	دارای مقام نخست سردسته
deputy primeminister	قائم مقام نخست وزیر
premieres	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
base on halls	گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
premiering	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
to drink to a person	نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
premiered	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiers	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
It must be put up to the prime minister .	باید بعرض نخست وزیر برسد
premier	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiere	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.	من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Chancellors	صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
Chancellor	صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
fence off	کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
He undertook the primiership at the age of eighty.	درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
opener	مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی