Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
dicker
مبادله کردن پوست حیوانات معامله جنسی
Other Matches
taxidermist
ویژه گر پر کردن پوست حیوانات باکاه وغیره
pedication
عمل جنسی با حیوانات
truckage
مبادله معامله
truckage
مبادله جنسی
parkas
نیم تنه پوست حیوانات
exuviae
پوشش یا پوست حیوانات پس از انداخته شدن
taxidermy
پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
interchange
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
barker
پوست درخت کن کسیکه دم مغازه میایستد وبرای جنسی تبلیغ میکند
bargained
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
androgen
هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen
هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
package deals
معامله کلی معامله چکی
package deal
معامله کلی معامله چکی
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
isogamete
سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
sex
احساسات جنسی روابط جنسی
sexes
احساسات جنسی روابط جنسی
swapped
مبادله کردن
exchanging
مبادله کردن
trade in
مبادله کردن
swopping
مبادله کردن
swap
مبادله کردن
swops
مبادله کردن
trade-ins
مبادله کردن
exchange
مبادله کردن
swaps
مبادله کردن
interchange
مبادله کردن
trade-in
مبادله کردن
exchanges
مبادله کردن
swopped
مبادله کردن
chaffer
مبادله کردن
interchanged
با هم مبادله کردن
interchanges
مبادله کردن
exchanged
مبادله کردن
interchanging
مبادله کردن
swop
مبادله کردن
intercommunicate
مبادله کردن
interchanging
با هم مبادله کردن
to barter for
مبادله کردن
interchanged
مبادله کردن
trade
مبادله کردن
traded
مبادله کردن
interchanges
با هم مبادله کردن
interchange
با هم مبادله کردن
traded
داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
trade
داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
exchanged
صرافی مبادله کردن
exchange
صرافی مبادله کردن
exchanges
صرافی مبادله کردن
exchanges
مبادله کردن تعویض
exchange
مبادله کردن تعویض
exchanged
مبادله کردن تعویض
swap in
مبادله کردن به داخل
exchanging
مبادله کردن تعویض
to spar at each other
مبادله کلام کردن
swap out
مبادله کردن به خارج
lay to
مبادله ضربات کردن
exchanging
صرافی مبادله کردن
fradulent conveyance
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
chap
معامله کردن
truck
معامله کردن
sell-out
معامله کردن
sell-outs
معامله کردن
transact
معامله کردن
transacted
معامله کردن
strike a bargain
معامله کردن
transacting
معامله کردن
trucked
معامله کردن
to do business
معامله کردن
transacts
معامله کردن
trucks
معامله کردن
trade in for
معامله کردن
deals
معامله کردن
deals
حد معامله کردن
dealt
حد معامله کردن
to make a market of
معامله کردن
deal
معامله کردن
trucking
معامله کردن
deal
حد معامله کردن
sell out
معامله کردن
do business
معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
commmute
تغییر دادن مبادله کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
reciprocates
معامله متقابله کردن
barters
پایاپای معامله کردن
reciprocated
معامله بمثل کردن
play fair
مردانه معامله کردن
reciprocated
معامله متقابله کردن
reciprocates
معامله بمثل کردن
cancellation of bargain
اقاله کردن معامله
contango
با وعده معامله کردن
deal in futures
معامله سلف کردن
lay one's cards on the table
<idiom>
صادقانه معامله کردن
sale short
معامله سلف کردن
reciprocate
معامله متقابله کردن
reciprocate
معامله بمثل کردن
to deal in futures
معامله سلف کردن
to deal in futures
معامله پیش کردن
to buy a pig in a poke
معامله سربسته کردن
barter
پایاپای معامله کردن
black market
دربازارسیاه معامله کردن
to declare off
قطع معامله کردن با
black markets
دربازارسیاه معامله کردن
bartered
پایاپای معامله کردن
declare off
قطع معامله کردن
bartering
پایاپای معامله کردن
endermic
انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
propositions
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
copulated
مقاربت جنسی کردن
copulates
مقاربت جنسی کردن
desexualization
غیر جنسی کردن
copulating
مقاربت جنسی کردن
copulate
مقاربت جنسی کردن
scleroderma
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
barter away
تجارت یا معامله پایاپای کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
merchandies
معامله کردن کالای تجارتی
desexualize
فاقد قوه جنسی کردن
attempting to commit rape
شروع کردن به تجاوز جنسی
desex
فاقد قوه جنسی کردن
unsex
از خواص جنسی محروم کردن
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
to come away empty-handed
با دست خالی
[معامله ای را]
ترک کردن
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
dermatological
مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
mate
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mates
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mated
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
to negotiate
[about; on; for]
something
[with somebody]
گفتگو و معامله کردن
[با کسی درباره چیزی]
To smuggle in to ( out of ) a country .
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
skinning
پوست کندن با پوست پوشاندن
skins
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned
پوست کندن با پوست پوشاندن
skin
پوست کندن با پوست پوشاندن
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
indurate
پوست کلفت کردن
slough
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
threshing
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
callosity
سخت شدن یا پینه کردن پوست
threshes
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshed
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
thresh
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
tan
باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
percutaneous perspiration
عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
lore
حیوانات
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
dung
مدفوع حیوانات
home range
جایگاه حیوانات
rodentia
حیوانات قراضه
chit
توله حیوانات
domestic animals
حیوانات اهلی
foals
توله حیوانات
fauna
حیوانات یک اقلیم
foal
توله حیوانات
breeding
پرورش حیوانات
wildlife
حیوانات وحشی
stray animals
حیوانات ضاله
chits
توله حیوانات
zootomy
تشریح حیوانات
feedstuff
خوراک حیوانات
venery
حیوانات شکارشونده
bestiality
جماع با حیوانات
zoolatry
پرستش حیوانات
buggery with animals
جماع با حیوانات
tegumnentum
پوست طبیعی پوست
peel
پوست انداختن پوست
peels
پوست انداختن پوست
forepaw
پنجه دست حیوانات
bulls
حیوانات نر بزرگ فرمان
make friends
<idiom>
رفاقت با حیوانات ومردم
farm
پرورشگاه حیوانات اهلی
farms
پرورشگاه حیوانات اهلی
bull
حیوانات نر بزرگ فرمان
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
woodnote
صدای حیوانات جنگل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com