English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
juicer متخصص نور در تلویزیون وتاتر
Other Matches
theatrics فن نمایش وتاتر
fireworker متخصص اتش بازی متخصص مرمیات وموشکهای جنگی متخصص مواد منفجره و اتش زنه
channel selector انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
tactician متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tacticians متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
he was nothing of an expert هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
radiologist متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologists متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
telly تلویزیون
tellies تلویزیون
Goh Chok Tong تلویزیون
a television تلویزیون
goggle box تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون
video تلویزیونی تلویزیون
color television تلویزیون رنگی
videoed تلویزیونی تلویزیون
channel selector سلکتورکانالهای تلویزیون
videoing تلویزیونی تلویزیون
channelled کانال تلویزیون
channels کانال تلویزیون
TVs مخفف تلویزیون
television broadcasting station فرستنده تلویزیون
channel کانال تلویزیون
vieming screen صفحه تلویزیون
channeled کانال تلویزیون
channeling کانال تلویزیون
videos تلویزیونی تلویزیون
educational television تلویزیون اموزشی
couch potatoes معتاد به تلویزیون
faces صفحه تلویزیون
face صفحه تلویزیون
screens صفحه تلویزیون
faceplate صفحه تلویزیون
TV مخفف تلویزیون
screened صفحه تلویزیون
screen صفحه تلویزیون
closed circuits تلویزیون مداربسته
closed circuit تلویزیون مداربسته
screening, screenings صفحه تلویزیون
televisor بیننده برنامه تلویزیون
teleplay نمایشنامه مخصوص تلویزیون
spherical faceplate صفحه محدب تلویزیون
closed-circuit television تلویزیون مدار بسته
televises با تلویزیون نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
airwave امواج رادیو و تلویزیون
cylindrical faceplate صفحه استوانهای تلویزیون
televise با تلویزیون نشان دادن
image effect اثر تصویر تلویزیون
neutral density faceplate صفحه رنگی تلویزیون
sequential color television تلویزیون رنگی مرحلهای
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
closed circuit television تلویزیون مدار بسته
flaked برفک زدن تلویزیون
flake برفک زدن تلویزیون
flaking برفک زدن تلویزیون
The television flickers . تصویر تلویزیون می لرزد
televising با تلویزیون نشان دادن
Color films(T. V). فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
screening نمایش بر روی پرده تلویزیون
picturing حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
pictured حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorder دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
pictures حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorders دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
Is there a television? آیا تلویزیون وجود دارد؟
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
The pigeous peched on the television aerial . کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
coherence فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
screened روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
pals line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
pal line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screening, screenings روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn on the light(radio, T. V). چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
UHF محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
teleran دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
air time زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
unwatchable [film, TV] <adj.> ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
screens روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
ntsc Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
disc jockeys کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
holds پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hold پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
disc jockey کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
ntsc انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
chyron [American E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston [British E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
rhinologist متخصص
geriatrician متخصص
stylist متخصص مد
geriatrist متخصص
experts متخصص
au fait متخصص
adhoc متخصص
specialists متخصص
expert متخصص
skilled متخصص
osteopathist متخصص
specialist متخصص
stylists متخصص مد
crt وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
experts متخصص کارشناس
climatologist متخصص اب وهوا
geophysicists متخصص ژئوفیزیک
cost accountant متخصص ارزیابی
theologians متخصص الهیات
journeymen کارگر متخصص
computer specialist متخصص کامپیوتر
computer professional متخصص کامپیوتر
hygienist متخصص بهداشت
media specialist متخصص رسانه ها
ophlhalmologist متخصص چشم
gas man متخصص گاز
journeyman کارگر متخصص
theologian متخصص الهیات
outrebound متخصص ریباند
skilled witness شاهد متخصص
hydrologist متخصص اب شناسی
hydropathist متخصص اب درمانی
skilled workers کارگران متخصص
hygeist متخصص بهداشت
financial e. متخصص مالی
specialist engineering مهندس متخصص
expert متخصص کارشناس
e. advice نظر متخصص
geophysicist متخصص ژئوفیزیک
pomologist متخصص میوه
proficient حاذق متخصص
technicians متخصص فنی
technicians متخصص تکنیسین
skilled متخصص تخصصی
economists متخصص اقتصاد
financier متخصص مالی
financiers متخصص مالی
technician متخصص تکنیسین
technician متخصص فنی
electricians متخصص برق
electrician متخصص برق
actuaries متخصص بیمه
actuary متخصص بیمه
anaesthetist متخصص بیهوشی
toxicologist متخصص زهرشناسی
clinician متخصص بالینی
clinicians متخصص بالینی
ceramist متخصص سفالگری
algebraist متخصص جبرومقابله
aurist متخصص گوش
an expert accountant حسابدار متخصص
theolog متخصص الهیات
artillerist متخصص توپخانه
ceramicist متخصص سفالگری
cambist متخصص ارز
neurologist متخصص اعصاب
economist متخصص اقتصاد
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
statistician امارگر متخصص فن احصائیه
statisticians امارگر متخصص فن احصائیه
neuropathist متخصص ناخوشیهای عصبانی
therapeutist متخصص درمان شناسی
otologist متخصص امراض گوش
notionalist متخصص علوم نظری
political economist متخصص علم ثروت
tp perfect oneself in an art در فنی متخصص شدن
scientific manpower نیروی انسانی متخصص
competent فنی متخصص کاردان
osteopath متخصص بیماریهای استخوان
syphilologist طبیب متخصص کوفت
pyrotechnist متخصص اتش بازی
psychopathist متخصص ناخوشیهای دماغی
osteopaths متخصص بیماریهای استخوان
pisciculturist متخصص ماهی پروری
taxonomist متخصص طبقه بندی
educationists متخصص اموزش و پرورش
unskilled worker کارگر غیر متخصص
educationist متخصص اموزش و پرورش
beautician متخصص ارایش وزیبایی
major مهاد متخصص شدن
majored مهاد متخصص شدن
majoring مهاد متخصص شدن
astrophysicist متخصص فیزیک نجومی
branch qualified officer افسر متخصص رستهای
grammarians متخصص دستور زبان
grammarian متخصص دستور زبان
cosmetologist متخصص ارایش وزیبایی
cosmographer متخصص کیهان شناسی
cutman متخصص در جلوگیری ازخونریزی
data base specialist متخصص پایگاه داده
data entry specialist متخصص داده دهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com