Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
untapped
<adj.>
متصل نشده
[در وسط مدار]
Search result with all words
grip length
طول قسمت رزوه نشده ساقه پیچ که معادل حداکثر ضخامت قطعات متصل شونده میباشد
Other Matches
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete
انجام نشده پر نشده
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
clung
متصل
anchored
متصل به
continuous
متصل
on line
متصل
connected
متصل
conjunct
متصل
joint
متصل
contiguous
متصل
interlock
متصل شدن
adjacent span
دهانه متصل
tying
متصل کننده
tie down
متصل کردن
joggle
متصل کردن
interlocks
متصل شدن
joggled
متصل کردن
joggles
متصل کردن
joggling
متصل کردن
interlocked
متصل شدن
interlocking
متصل شدن
cartridges
بخش متصل
cartridge
بخش متصل
adjoin
متصل کردن
adjoined
متصل کردن
adjoins
متصل کردن
off line
غیر متصل
pan
متصل کردن
pan-
متصل کردن
pans
متصل کردن
apply
متصل کردن
connects
متصل کردن
applying
متصل کردن
connect
متصل کردن
attachments
نمائات متصل
coherently
بطور متصل
syndetic
متصل شده
fixed shell
گلوله متصل
link
متصل کردن
lacer
متصل کننده
connector
متصل کننده
interurban
متصل بشهر ها
join
متصل کردن
basifixed
متصل در پایه
joined
متصل کردن
connective
متصل کننده
connecting arrangement
ترتیب متصل
connectedly
بطور متصل
joins
متصل کردن
colligate
متصل کردن
ligature
دخشههای متصل
coupler
متصل کننده
male connector
متصل کننده نر
splicer
متصل کننده
adjacent span
دهانه متصل
engagedness
متصل بهم
applies
متصل کردن
splice
باهم متصل کردن
paralleled
تعداد آدرسهای متصل به هم
connecting socket
[دوشاخه متصل کننده]
connected passes pawns
پیادههای رونده متصل
pin
متصل کردن به گیرافتادن
pinned
متصل کردن به گیرافتادن
parallel
تعداد آدرسهای متصل به هم
abut
متصل بودن یاشدن
parallelling
تعداد آدرسهای متصل به هم
spliced
باهم متصل کردن
parallelled
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallels
تعداد آدرسهای متصل به هم
tie in
<idiom>
به چیزدیگری متصل کردن
connected load
بار متصل شده
ballcock
سیفون و ابزار متصل به آن
ballcocks
سیفون و ابزار متصل به آن
splicing
باهم متصل کردن
chockablock
بهم متصل وپیوسته
splices
باهم متصل کردن
catenate
پیوستن متصل کردن
paralleling
تعداد آدرسهای متصل به هم
abuts
متصل بودن یاشدن
abutted
متصل بودن یاشدن
corbel-course
زیر سری متصل
kirkyard
گورستان متصل بکلیسا
enjoined
بهم متصل کردن
united pawns
پیادههای متصل شطرنج
adjoins
افزودن متصل شدن
connected load
بار خارجی متصل
adjoined
افزودن متصل شدن
shafting
میله بهم متصل
adjoin
افزودن متصل شدن
pinning
متصل کردن به گیرافتادن
enjoins
بهم متصل کردن
enjoin
بهم متصل کردن
enjoining
بهم متصل کردن
connection
اتصال یا چیزی که متصل میشود
continous
متصل متوالی بدون وقفه
connexions
اتصال یا چیزی که متصل میشود
ligature
دو یاچند حرف متصل بهم
adnexa
قسمتهای متصل بهم زائده
adjacent
دو میدان متصل به دو گروه مجاور
gang hook
دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
concatenated data set
مجموعه داده ها متصل شده
bond
متصل کردن چسباندن اتصال
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
interconnection
بخش ماده متصل به دو وسیله
catena
سریهای متصل شده concatenate
united pressed pawns
پیادههای رونده متصل شطرنج
grounded field
سیم پیچ متصل به زمین
to plug
متصل کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
dowel
بامیخ پرچ بهم متصل کردن
camshaft
میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
stemson
چوب منحنی شکل متصل بجلوکشتی
vestry
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
vestries
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
universal joint
دو میله متصل بهم وفا دربچرخش
connection of loom pieces
متصل کردن قطعات دار
[قالی]
forest
تعداد درختهای ساختار داده متصل
camshafts
میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
gang hook
دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
forests
تعداد درختهای ساختار داده متصل
destination
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
faceplate
صفحه فلزی یا چوبی متصل به چرخ تراش
OLE container object
شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
stylolite
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
draining
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
drain
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
drained
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
bat weight
وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
blade butt
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
drains
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
destinations
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
thoroughbrace
تسمه چرمی متصل کننده بدنه کالسکه به فنر
trailer camp
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
associated document
متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
associated file
متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
backplane
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
interplane strut
پایه هایی که دو بال هواپیماهای دوباله را به هم متصل میکند
daisy chain
خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
bow line
نوعی گره برای متصل کردن هواپیما به زمین
ca
Arrangment Connecting ارایش و ترتیب به صورت پیوندی و متصل
seams
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
peripheral
آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
seam
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
mesh
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshing
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshes
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
unbowed
خم نشده
uncharged
پر نشده
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
thinned
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
shares
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
thinnest
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
combinational
مدار الکترونیکی که از چندین عنصر متصل تشکیل شده است
bobber
کسی یا چیزی که متصل بالاوپایین رود یا داخل وخارج شود
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
organometallic
ترکیباتی که در ان اتم فلزی به رادیکالهای الی متصل شده است
ring
نوعی شبکه که هر ترمینال آن در حلقه یکی پس از دیگری متصل هستند
thinners
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
shared
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
trailer park
محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
direct objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objected
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objecting
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
thins
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
AUI connector
اتصال D برای متصل کردن کابلهای انترنت به آداپتور شبکه
unattached
توفیق نشده
untested
<adj.>
ارزیابی نشده
the date was not specified
نشده بود
unaudited
<adj.>
ممیزی نشده
unattached
اعزام نشده
tenantless
اشغال نشده
undisturbed
مختل نشده
uncommitted
تقبل نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com