English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
modificatory متضمن تعدیل یااصلاح
Other Matches
beef up افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
embodies متضمن
embody متضمن
embodying متضمن
embodied متضمن
underlying متضمن
informational متضمن
containing متضمن
interdictory متضمن نهی
presuppose متضمن بودن
punitory متضمن مجازات
expositorv متضمن تفسیر
purposive متضمن مقصود
embodies متضمن بودن
exonerative متضمن معافیت
prophetical متضمن پیشگویی
embodied متضمن بودن
invitatory متضمن دعوت
presupposed متضمن بودن
mission type متضمن ماموریت
inclusively بطور متضمن
presupposes متضمن بودن
fatidic متضمن پیشگویی
presupposing متضمن بودن
pergnant حاصلخیز متضمن
comprising دربرگیرنده متضمن
torturous متضمن زجروشکنجه
retaliator متضمن تلافی
embodying متضمن بودن
embody متضمن بودن
declaratory متضمن بیان
entailing متضمن بودن دربرداشتن
retributive متضمن مکافات جزایی
directive متضمن دستور امریه
invocatory متضمن دعا استمدادی
entailed متضمن بودن دربرداشتن
entails متضمن بودن دربرداشتن
tortuose متضمن شبه جرم
good-humoured متضمن خوش خلقی
theorematic متضمن برهان قضیهای
gestural متضمن حرکات واشارات
proclamatory متضمن اگهی یا اعلام
directives متضمن دستور امریه
premonitory متضمن اخطار قبلی
telic متضمن نتیجه غایی
good humoured متضمن خوش خلقی
entail متضمن بودن دربرداشتن
exclamatory شگفت اور متضمن فریاد
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
gesticulatory متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
prognosticative or ticatory خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
damping تعدیل
levelling تعدیل
regulation تعدیل
modulation تعدیل
modification تعدیل
equalize تعدیل
equalizes تعدیل
adjustments تعدیل
equalized تعدیل
editing تعدیل
equalising تعدیل
equalizing تعدیل
qualification تعدیل
equation of payments تعدیل
equalises تعدیل
equalised تعدیل
adjustment تعدیل
escapism هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
caveatemptor اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
moderator تعدیل کننده
modified تعدیل شده
realigns تعدیل کردن
method of adjustment روش تعدیل
realign تعدیل کردن
realigned تعدیل کردن
adjustable تعدیل پذیر
realigning تعدیل کردن
moderators تعدیل کننده
corrector magnet اهنربای تعدیل کن
coordinator تعدیل کننده
collimate تعدیل کردن
modulator تعدیل کننده
adjustment method روش تعدیل
lump sum redistribution تعدیل یکجا
partial adjustment تعدیل جزئی
price adjustment تعدیل قیمت
regulable قابل تعدیل
sight reduction تعدیل رصد
stock adjustment تعدیل موجودی
address adjustment تعدیل نشانی
regulators الت تعدیل
regulators تعدیل کننده
regulator الت تعدیل
regulator تعدیل کننده
demand accommodation تعدیل درخواستها
readjusts دوباره تعدیل
modifier تعدیل کننده
modifiers تعدیل کننده
adjust تعدیل کردن
modifying جرح و تعدیل
adjusting تعدیل کردن
adjusts تعدیل کردن
modify تعدیل کردن
modifies جرح و تعدیل
readjusting دوباره تعدیل
escalator تعدیل کننده
escalators تعدیل کننده
modifies تعدیل کردن
readjust دوباره تعدیل
readjusted دوباره تعدیل
modify جرح و تعدیل
modulate تعدیل کردن
dampen تعدیل کردن
regulates تعدیل کردن
regulated تعدیل کردن
regulate تعدیل کردن
measure تعدیل کردن
modulating تعدیل کردن
modulates تعدیل کردن
modifying تعدیل کردن
regulating تعدیل کردن
dampening تعدیل کردن
adapt تعدیل کردن
dampens تعدیل کردن
dampened تعدیل کردن
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
reduced form فرم تعدیل شده
escalation ماده یا عبارت تعدیل
coordinate تعدیل کردن هم پایه
adaptors جرح و تعدیل کننده
moderator variable متغیر تعدیل کننده
damper عایق تعدیل کننده
strongback الوار تعدیل ناو
modification factor ضریب تعدیل کننده
reduction to the meridian تعدیل به نصف النهار
sumptuary وابسته به تعدیل هزینه
adaptable قابل جرح و تعدیل
maladjustment تعدیل وتنظیم غلط
contract price adjustment تعدیل قیمت قرارداد
adapted جرح و تعدیل شده
bunker adjustment factor ضریب تعدیل سوخت
maladjustments تعدیل وتنظیم غلط
adapters جرح و تعدیل کننده
baf ضریب تعدیل سوخت
adaptor جرح و تعدیل کننده
adapter جرح و تعدیل کننده
adjustable dimension بعد تعدیل پذیر
contract escalation clause ماده تعدیل قرارداد
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
cac هزینه تعدیل نرخ ارز
adjustments الت تعدیل اسباب تنظیم
compensating winding سیم پیچ تعدیل کننده
caf ضریب تعدیل نرخ پول
index linked insurance بیمهای که با شاخص تعدیل میشود
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
trammel الت ترسیم بیضی تعدیل
trammel تعدیل کردن بدام افتادن
register ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
thermostats :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostat :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
frequency medulation تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
g.d.p deflator تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
registers ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
degaussing تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
streamliner قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
declaratory judgment حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
reports گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
escalation مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
thermostat :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostats :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
adapts تعدیل کردن اقتباس کردن
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
moderating اداره کردن تعدیل کردن
moderates اداره کردن تعدیل کردن
moderated اداره کردن تعدیل کردن
moderate اداره کردن تعدیل کردن
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
adapting تعدیل کردن اقتباس کردن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com