English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
to be culpable for something مجرم به چیزی بودن
Other Matches
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
own صاحب چیزی بودن
ushered طلیعه چیزی بودن
owned صاحب چیزی بودن
hankers ارزومند چیزی بودن
to bein chase anything درتعقیب چیزی بودن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
owning صاحب چیزی بودن
owns صاحب چیزی بودن
ushers طلیعه چیزی بودن
to agree on something موافق بودن با چیزی
ushering طلیعه چیزی بودن
sensitivity حساس بودن به چیزی
sensitivities حساس بودن به چیزی
down on (someone) <idiom> از چیزی عصبانی بودن
usher طلیعه چیزی بودن
triple سه برابر چیزی بودن
to have something مالک چیزی بودن
to have something at one's disposal دارای چیزی بودن
stand for علامت چیزی بودن
to be on the outside در بیرون [چیزی] بودن
tripling سه برابر چیزی بودن
triples سه برابر چیزی بودن
tripled سه برابر چیزی بودن
to have something دارای چیزی بودن
attends درپی چیزی بودن
to have something صاحب چیزی بودن
attending درپی چیزی بودن
attend درپی چیزی بودن
to have something at one's disposal مالک چیزی بودن
to be nutty upon anything شیفته چیزی بودن
To know something by heart. چیزی را حفظ بودن
to be behind it پشت چیزی بودن
take on <idiom> بدنبال چیزی بودن
hanker ارزومند چیزی بودن
to have something at one's disposal صاحب چیزی بودن
hankered ارزومند چیزی بودن
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
to rely on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to take care of somebody [something] مراقب کسی [چیزی] بودن
to depend on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
take care of <idiom> مراقب چیزی یا کسی بودن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
to be reliant on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
nibble at در قبول چیزی دودل بودن
to think [of] [به] فکر [کسی یا چیزی] بودن
To be crazy about someone (something). دیوانه کسی ( چیزی ) بودن
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
To care for something . To be involved in something . درقید وبند چیزی بودن
to be incredulous of anything نسبت به چیزی شکاک بودن
to be reliant on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
have dibs on <idiom> درخط استفاده از چیزی بودن
to rely on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to be mad at somebody [something] از دست کسی [چیزی] عصبانی بودن
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
beseech درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeched درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
debunk توخالی بودن چیزی را نشان دادن
beseeches درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
to be vigilant about something هوشیار [گوش بزنگ] بودن به چیزی
ustulation عمل بودن یا خشکاندن چیزی پیش ازساییدن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to be tied up in something دست کسی بند بودن [بخاطر چیزی]
subtend در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
underlain در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
underlie در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
delinquents مجرم
delinquent مجرم
offenders مجرم
offender مجرم
blameworthy مجرم
criminals مجرم
convict مجرم
convicted مجرم
convicting مجرم
convicts مجرم
violaor مجرم
criminal مجرم
culpable مجرم
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
principal in the first degree مجرم اصلی
recidivists مجرم به عادت
recidivist مجرم به عادت
criminate مجرم خواندن
wrongdoer مجرم متخلف
wrongdoers مجرم متخلف
principal مجرم اصلی
guilty مجرم مرتکب
guilty بزهکار مجرم
principals مجرم اصلی
extraditing مجرم را مسترد کردن
extradites مجرم را مسترد کردن
extradited مجرم را مسترد کردن
rehabilitation اعاده حیثیت مجرم
extradite مجرم را مسترد کردن
requisitioning واست استرداد مجرم
requisitioned واست استرداد مجرم
they held culplabe اورامقصر یا مجرم شناختند
requisitions واست استرداد مجرم
pronounce quilty مجرم قلمداد کردن
requisition واست استرداد مجرم
principal offender مباشر در جرم مجرم اصلی
convictions محکوم یا مجرم شناخته شدن
conviction محکوم یا مجرم شناخته شدن
strappado مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
pillory نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillories نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pilloried نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
persistent offender مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com