English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
percentile محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
Other Matches
percentage برحسب درصد
percentages برحسب درصد
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
at pleasure برحسب دلخواه برحسب میل
flop اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopped اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flops اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopping اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
mflops اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود
to keep an appointment بقرار
percent بقرار در صد
geometrical percentage درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
at بقرار سرتاسر
per annum بقرار هر سال
perdiem بقرار روزی
percapita بقرار هر نفری هر راس
According to the riport . بقرار این گزارش
Their names are as follows . اسامی آنها بقرار زیر است
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
inventory fraction نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
rate درصد
point درصد
rates درصد
centi- درصد
cent درصد
per cent درصد
cents درصد
cent- درصد
percent درصد
percentage درصد
percentages درصد
volume percent درصد حجمی
weight percent درصد وزنی
rate نرخ [درصد]
percentages نسبت یا درصد
percent salt درصد نمک
at % interest با بهره 21 درصد
percentage نسبت یا درصد
water content درصد رطوبت
what p do you receive? چند درصد می گیرد
surcharges درصد هزینههای اضافی
equilibrium moisture content درصد رطوبت متعادل
percent از قرار صدی درصد
surcharge درصد هزینههای اضافی
case fatality rate درصد مرگ و میر
trial rate درصد ازمایش یک محصول
pollen count درصد گردههای گیاهی در هوا
profit margin درصد سود از فروش خالص
one hyndred percent column graph نمودار یکصد درصد ستونی
optimum moisture content درصد رطوبت مناسب خاک
odds-on دارای احتمال بیش از 5 درصد
profit margins درصد سود از فروش خالص
pollen counts درصد گردههای گیاهی در هوا
moisture content درصد رطوبت موجود در خاک
What percentage of the people are literate? چند درصد مردم با سواد هستند ؟
in accordance with برحسب
agreeably to برحسب
at the request of برحسب
in conformity with برحسب
in terms of برحسب
unitage برحسب
incompliance with برحسب
Of this amount Europe's share is 20 percent. از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
30% down payment against bank guaranty ۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
effective beaten zone منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
to out ward seeming برحسب فاهر
As the case may be . برحسب مورد( آن)
custom برحسب عادت
at choice برحسب دلخواه
stochastical <adj.> برحسب تصادف
pursuant to مطابق برحسب
by usage برحسب عادت
tonnage وزن برحسب تن
incidentally <adv.> برحسب اتفاق
as it happens <adv.> برحسب اتفاق
accidentally <adv.> برحسب اتفاق
stochastic <adj.> برحسب تصادف
random <adj.> برحسب تصادف
incidental <adj.> برحسب تصادف
fortuitous <adj.> برحسب تصادف
contingent [accidental] <adj.> برحسب تصادف
to برحسب مطابق
at random <adv.> برحسب اتفاق
by accident <adv.> برحسب اتفاق
fortuitously <adv.> برحسب اتفاق
coincidentally <adv.> برحسب اتفاق
by hazard <adv.> برحسب اتفاق
by happenstance <adv.> برحسب اتفاق
haphazard <adj.> برحسب تصادف
hit or miss برحسب تصادف
by chance <adv.> برحسب اتفاق
by a coincidence <adv.> برحسب اتفاق
haphazardly برحسب تصادف
accidently <adv.> برحسب اتفاق
coincidental <adj.> برحسب تصادف
casual [not planned] <adj.> برحسب تصادف
adventitious <adj.> برحسب تصادف
accidental <adj.> برحسب تصادف
outwardly برحسب فاهر
fortuitously برحسب اتفاق اتفاقا
velocity تندی برحسب زمان
compass bearing موقعیت برحسب قطبنما
by chance برحسب اتفاق یاتصادف
mileage سنجش برحسب میل
ritually برحسب ایین وشعائر
tonnage برحسب شماره تن بارگیر
cl برحسب بار هر کامیون
milage سنجش برحسب میل
tonnage گنجایش کشتی برحسب تن
classis تقسیم برحسب طبقه
velocities تندی برحسب زمان
happy go lucky برحسب تصادف لاقید
pounder برحسب لیره کوبنده
gradient درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
manning level درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
progressive rebate تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
gradients درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
hydrograph منحنی ابگذری برحسب زمان
prioritizing برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
transvaluation سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
prioritize برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
headings حرکت برحسب قطب نما
prioritises برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
pounder وزن شده برحسب رطل
prioritizes برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
per standard compass برحسب قطب نمای استاندارد
poundage مقدار پولی برحسب لیره
prioritized برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
proration توزیع برحسب مدت یانسبت
age group competition مسابقه برحسب گروه سنی
size distribution of income توزیع درامد برحسب مقدار
time cost curve منحنی مخارج برحسب زمان
prioritising برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
heading حرکت برحسب قطب نما
prioritised برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
heading سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
candlepower میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
gauge pressure فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
kilovoltage نیروی برق برحسب هزار ولت
seed رده بندی برحسب مهارت وقدرت
seeds رده بندی برحسب مهارت وقدرت
headings سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
percentile یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
wrought اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
transvaluate سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
voltages نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
functional shift تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
voltage نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
permittivity واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
transvalue سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
size سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
sizes سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
metric system سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
footage طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
volt ampere اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
cabin altitude فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
ladder tournament مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
poundage وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
stacks پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stack پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacked پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
analysis محاسبه
computation محاسبه
slide rules خط کش محاسبه
computations محاسبه
slide rule خط کش محاسبه
predictions محاسبه
calculation محاسبه
computing محاسبه
prediction محاسبه
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
computed محاسبه کردن
accounting price قیمت محاسبه
dyscalculia محاسبه پریشی
double counting محاسبه مضاعف
computes محاسبه کردن
miscalculation محاسبه اشتباه
nautical slide rule خط کش محاسبه دریایی
engineer's scale خط کش محاسبه مهندسی
account محاسبه نمودن
design طرح و محاسبه
compute محاسبه کردن
miscalculations محاسبه اشتباه
predicted محاسبه شده
designs طرح و محاسبه
computational اشتباه در محاسبه
design load بارمبنای محاسبه
approximations محاسبه ملایم
unit of account واحد محاسبه
approximation محاسبه ملایم
uncomputable محاسبه ناپذیر
arithmetic unit واحد محاسبه
cam calculation محاسبه کرو
calk محاسبه کردن
calculating machine ماشین محاسبه
calculating factor ضریب محاسبه
calculated field فیلد محاسبه
recalculation تجدید محاسبه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com