English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
respect محترم داشتن بزرگداشت
respects محترم داشتن بزرگداشت
Other Matches
to have an steem for محترم داشتن
to regard with reverence محترم داشتن
to hold in reverence محترم داشتن
to hold in respect محترم داشتن
to rold in steem محترم داشتن
to hold in estimation محترم یاارجمند داشتن
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ] کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
homage بزرگداشت
Remembrance Day روز بزرگداشت
reverent محترم
venerable محترم
honorable محترم
honourable محترم
respectable محترم
worshipful محترم
sir شخص محترم
to be kindly regarded محترم بودن
honor محترم شمردن
creditable محترم و ابرومند
our esteemed patron حامی محترم ما
gentlemen شخص محترم
gentleman شخص محترم
worshipless غیر محترم ناشایسته
respects احترام محترم شمردن
signor شخص محترم مسیو
a highly esteemed scientist یک دانشمند بسیار محترم
honour a contract قرارداد را محترم شمردن
sacredly بطور مقدس یا محترم
respect احترام محترم شمردن
dishonour a contract قرارداد را محترم نشمردن
Dear Mr. Green . آقای گرین عزیز ( محترم )
prytaneum تالارپذیرایی سفراو مردمان محترم
Esteemed commissioner! مامور عالی رتبه محترم!
esteem لایق دانستن محترم شمردم
gentry مردمان محترم و با تربیت اصالت
one of the most respected families یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father. پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have داشتن
monogyny داشتن یک زن
to have possession of داشتن
wanted کم داشتن
to possess داشتن
to hold a meeting داشتن
redolence بو داشتن
to hold داشتن
to go hot تب داشتن
possess داشتن
possessing داشتن
lackvt کم داشتن
possesses داشتن
intercommon داشتن
to be feverish تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
to have f. تب داشتن
lack کم داشتن
lacked کم داشتن
lacks کم داشتن
want کم داشتن
having داشتن
owning داشتن
owned داشتن
bear داشتن
relieving داشتن
bear در بر داشتن
doubt شک داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
bears داشتن
bears در بر داشتن
doubted شک داشتن
doubting شک داشتن
doubts شک داشتن
have داشتن
owns داشتن
own داشتن
debt بدهی داشتن
suspend معوق داشتن
abhorring تنفر داشتن از
protruding برامدگی داشتن
afford استطاعت داشتن
to take part [in] شرکت داشتن [در]
lasts دوام داشتن
suspending معوق داشتن
spared دریغ داشتن
outclassing برتری داشتن بر
spare دریغ داشتن
importing اهمیت داشتن
suspends معوق داشتن
imported اهمیت داشتن
import اهمیت داشتن
raises برپا داشتن
raise برپا داشتن
lasted دوام داشتن
afforded استطاعت داشتن
bestowed ارزانی داشتن
abhors تنفر داشتن از
possesses در تصرف داشتن
required لازم داشتن
to have something at one's disposal چیزی داشتن
abhorred تنفر داشتن از
abhor تنفر داشتن از
correlation ارتباط داشتن
bestow ارزانی داشتن
affording استطاعت داشتن
possess در تصرف داشتن
last دوام داشتن
bestows ارزانی داشتن
bestowing ارزانی داشتن
overlap اصطکاک داشتن
affords استطاعت داشتن
abhor بیم داشتن از
mind در نظر داشتن
attend حضور داشتن
stink تعفن داشتن
desiring میل داشتن
desires میل داشتن
desire میل داشتن
attending حضور داشتن
attends حضور داشتن
hanker اشتیاق داشتن
minding تصمیم داشتن
hankered اشتیاق داشتن
minds در نظر داشتن
minds تصمیم داشتن
mind تصمیم داشتن
likes دوست داشتن
liked دوست داشتن
like دوست داشتن
may امکان داشتن
declaring افهار داشتن
declares افهار داشتن
declare افهار داشتن
minding در نظر داشتن
stinks تعفن داشتن
hankers اشتیاق داشتن
represents نمایندگی داشتن
outclass برتری داشتن بر
roll تلاطم داشتن
confides اعتماد داشتن به
confided اعتماد داشتن به
confide اعتماد داشتن به
fluctuates نوسان داشتن
outclassed برتری داشتن بر
outclasses برتری داشتن بر
fluctuated نوسان داشتن
fluctuate نوسان داشتن
rolled تلاطم داشتن
rolls تلاطم داشتن
represented نمایندگی داشتن
represent نمایندگی داشتن
requiring لازم داشتن
requires لازم داشتن
require لازم داشتن
affects تمایل داشتن
affects دوست داشتن
affect تمایل داشتن
affect دوست داشتن
debts بدهی داشتن
sends ارسال داشتن
aspires هوش داشتن
implying دلالت داشتن
aspires ارزو داشتن
aspired هوش داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com