Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
class
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classed
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
Other Matches
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
clamper
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
lisping
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisps
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisp
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisped
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
grades
کلاس
schoolroom
کلاس
schoolrooms
کلاس
cl
کلاس
grade
کلاس
classing
کلاس
homeroom
کلاس
classes
کلاس
class
کلاس
classed
کلاس
skull practice
کلاس اموزشی
insulation class
کلاس ایزولاسیون
schoolroom
کلاس درس
formroom
کلاس درس
classrooms
کلاس درس
summer school
کلاس تابستانی
classroom
کلاس درس
lower class
بی کلاس
[در جامعه]
subclass
بی کلاس
[در جامعه]
underclass
بی کلاس
[در جامعه]
form room
[British
کلاس درس
]
کلاس درس
he stands first in his class
او در کلاس خود
summer schools
کلاس تابستانی
homeroom
کلاس درس
grades
کلاس کیفیت
economy class
اکونومی کلاس
classroom
کلاس درس
surveillant
مبصر کلاس
grade
کلاس کیفیت
first class
فرست کلاس
classification
روش کلاس بندی
surveyor
مبصر کلاس پیمایشگر
surveyors
مبصر کلاس پیمایشگر
classifications
روش کلاس بندی
insulation class
کلاس عایق بندی
He is at the bottom of the class.
اوشاگرد آخر کلاس است
hit the books
<idiom>
برای کلاس آماده شدن
day schools
مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
The professor stepped into the classroom.
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
I benefited greatly from the english course.
از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
day school
مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
sub-
تعداد دادههای مربوط به یک داده در کلاس اصلی
inheritance
انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
inheritances
انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
inheriting
یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
inherits
یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherit
یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
bandwidth
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
taxi dancer
دختری که در کلاس رقص یاکاباره در مقابل پول بامشتریان دیگر میرقصد
bit mapped screen
RA قرار گیرد
it gives me the hump
جرم می گیرد
breadboard
می صورت گیرد
penful
انچه در یک قلم جا گیرد
The fortune teller tells fortunes .
فالگیر فال می گیرد
what p do you receive?
صدی چندمی گیرد
bow arm
بازویی که کمان را می گیرد
what p do you receive?
چند درصد می گیرد
Our affairs are shaping well.
کارها داردسروصورت می گیرد
laughter is infectious
خنده همه را می گیرد
she is too p about her dress
زیاد درلباس دقت می گیرد
manager
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
He does not bite.
او
[مرد]
گاز نمی گیرد.
footprint
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
footprints
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
magnums
بطری که دو باده در ان جای گیرد
magnum
بطری که دو باده در ان جای گیرد
managers
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
privat docent or zent
اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد
Unless the dog is trodden on the tail , it will no.
<proverb>
تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد .
Our organization is just standing on its own feet.
تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
pyrophorus
چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
heuristic
آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد
palmful
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
wind gauge
دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
finte
محدود
indefinite
نا محدود
moderating
محدود
moderates
محدود
moderated
محدود
lock step
محدود
moderate
محدود
limiting
محدود
limited
محدود
incomprehensible
نا محدود
terminate
محدود
indeterminable
نا محدود
limitary
محدود
finite
محدود
limit
محدود
terminated
محدود
terminates
محدود
ambient
محدود
limited access
محدود
incomprehensive
محدود
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
Barking dogs seldom bite.
<proverb>
سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد.
tenors
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
nuclear equipoise
گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
birthright
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
trainbearer
کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
tenor
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
He is a corrupt official .
مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
He is giving her French lessons in exchange for English lessons
به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
What is worth doing is worth doing well .
<proverb>
کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
priority
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
advisee
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
cartridge
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
transmitters
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
cartridges
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
desktop
سیستم کامپیوتر کوچک که روی میز جا می گیرد
transmitter
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
frame
کنترل هایی
restrainable
محدود ساختنی
restrict
محدود کردن
restrictive
محدود سازنده
stint
محدود کردن
delimitate
محدود کردن
stints
محدود کردن
de escalation
محدود سازی
delimitation
محدود ساختن
abounds
محدود کردن
straitlaced
محدود درفشار
peg down
محدود کردن
trammel
محدود ساختن
confined
محدود شده
inter play
حرکت محدود
contracted
مختصر محدود
qualificatory
محدود سازنده
unbound
غیر محدود
qualified property
مالکیت محدود
set out
محدود کردن
limited power
اختیارات محدود
limit
محدود کردن
containment
محدود نگاهداشتن
parochial
ناحیهای محدود
copyrighted
محدود به حق کپی
bottomless
غیر محدود
controlled war
جنگ محدود
abounding
محدود کردن
abounded
محدود کردن
restricted
محدود الاستعمال
restricts
محدود کردن
sex limited
محدود به جنس
straightlaced
محدود درفشار
straiten
محدود کردن
confined equifer
سفره محدود
restricting
محدود کردن
infinite
نا محدود بی اندازه
abound
محدود کردن
qualify
محدود کردن
restrictive
محدود کننده
finite population
جامعه محدود
catathymic amnesia
یادزدودگی محدود
containment
محدود کردن
limited denied war
جنگ محدود
restriction
محدود کردن
limited edition
چاپ محدود
limited editions
فرآوردهی محدود
limited edition
کالای محدود
limited editions
کالای محدود
limited edition
فرآوردهی محدود
limited editions
چاپ محدود
narrow market
بازار محدود
restrictions
محدود کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com