Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
provincialism
محلی اندیشی
Other Matches
blit
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
localism
ایین محلی علاقه محلی
local procurement
تدارک محلی فراورده محلی
far sightedness
مال اندیشی
right mindedness
درست اندیشی
hyperpragia
زیاده اندیشی
policy
مصلحت اندیشی
magical thinking
جادویی اندیشی
self reflection
درون اندیشی
long sightedness
دور اندیشی
foresight
دور اندیشی
foresight
مال اندیشی
telepathy
دوهم اندیشی
policies
مصلحت اندیشی
right minded
درست اندیشی
idealism
خیال اندیشی
right-minded
درست اندیشی
obscurantism
تاریک اندیشی
ideation
خیال اندیشی
dogmatism
جزمی اندیشی
forethought
دور اندیشی
wishful thinking
خواسته اندیشی
perspectives
مال اندیشی تجسم شی
forethought
مال اندیشی احتیاط
providently
از روی مال اندیشی
to take long views
دور اندیشی کردن
foreseeingly
از روی مال اندیشی
improvidently
بدون مال اندیشی
perspective
مال اندیشی تجسم شی
prognoses
پیش بینی مال اندیشی
visionless
فاقد حس بینش ومال اندیشی
prognosis
پیش بینی مال اندیشی
local posts
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
afterthought
چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
afterthoughts
فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
native
محلی
natives
محلی
local line
خط محلی
locals
محلی
local
محلی
sympatry
هم محلی
topical
محلی
parochial
محلی
regional
محلی
local
<adj.>
محلی
regional
<adj.>
محلی
regionally
محلی
occupation crossing
پل محلی
vernacular
محلی
autochthonous
محلی
domestic
محلی
vernaculars
محلی
autochthon
محلی
residential
محلی
indigenous industries
صنایع محلی
costumes
لباس محلی
civil time
ساعت محلی
local procurement
خرید محلی
domestic economy
اقتصاد محلی
dialects
زبان محلی
dialect
زبان محلی
local time
وقت محلی
kangoroo court
دادگاه محلی
territorial
محلی منطقهای
homebrew
بازیگر محلی
homebred
بازیگر محلی
costume
لباس محلی
local time
زمان محلی
patter
لهجه محلی
provincial
ولایتی محلی
pattering
لهجه محلی
patters
لهجه محلی
ordinance
مقررات محلی
ordinances
مقررات محلی
pattered
لهجه محلی
legman
خبرنگار محلی
local area network
شبکه محلی
localism
اصطلاح محلی
local vertical
قائم محلی
local variable
متغیر محلی
local terminal
ترمینال محلی
local terminal
پایانه محلی
local store
ذخیره محلی
local storage
انباره محلی
local security
تامین محلی
local road
راه محلی
place
در محلی گذاردن
parish council
شورای محلی
off
از محلی بخارج
localized
محلی - محصوربهیکمحل
brogues
لهجه محلی
brogue
لهجه محلی
sepoy
پاسبان محلی
regional purchase
خرید محلی
provincial road
جاده محلی
places
در محلی گذاردن
placing
در محلی گذاردن
local investigation
تحقیق محلی
local group
گروه محلی
local government
حاکم محلی
local government
حکومت محلی
local file
فایل محلی
local enquiry
بازجویی محلی
local echo
پژواک محلی
local circuit
مدار محلی
local center
مرکز محلی
local authority
انجمن محلی
local intelligence
هوش محلی
local purchase
خرید محلی
local national
سکنه محلی
local currency
پول محلی
local mode
باب محلی
local loop
حلقه محلی
local network
شبکه محلی
local paper
روزنامه محلی
local norm
هنجار محلی
take it out on
<idiom>
بی محلی به خاطر عصبانیت
traject
از محلی عبور کردن
vernacularism
استعمال زبان محلی
local exchange
ردوبدل کننده محلی
local authority
مرجع صلاحیتدار محلی
emplace
در محلی قرار دادن
district call box
جعبه خبر محلی
To keep away from a place.
از محلی دور شدن
getup
<idiom>
لباس محلی پوشیدن
to go on the parish
اعانه محلی گرفتن
step out
از محلی خارج شدن
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
local warning
اعلام خطر محلی
local group of galaxies
کهکشانهای گروه محلی
lock up
در محلی محصور کردن
local area network
شبکه ناحیه محلی
overwrite
بالای محلی نوشتن
somewhere
یک جایی دریک محلی
overwrite
نوشته داده در محلی
local traffic
رفت و امد محلی
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
rural district council
انجمن محلی زراعی
somewheres
یک جایی دریک محلی
square dance
رقص محلی امریکا
locked up
در محلی محصور کردن
decentralizes
حکومت محلی دادن
provincialism
گویش یا لهجه محلی
overrun
سرتاسر محلی رافراگرفتن
autonomy
استقلال محلی محدود
decentralizing
حکومت محلی دادن
decentralize
حکومت محلی دادن
decentralising
حکومت محلی دادن
decentralises
حکومت محلی دادن
decentralised
حکومت محلی دادن
grass roots
اجتماع محلی منشاء
references
دستیابی به محلی در حافظه
reference
دستیابی به محلی در حافظه
provincialism
عقایدوافکار محدود محلی
overrunning
سرتاسر محلی رافراگرفتن
overruns
سرتاسر محلی رافراگرفتن
local
داخلی اخبار محلی
recorders
رئیس دادگاه محلی
recorder
رئیس دادگاه محلی
locals
داخلی اخبار محلی
bear garden
محلی که درانجاخرسها رابجنگ می اندازند
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
sites
محلی که پایه چیزی باشد
localises
محلی کردن موضعی ساختن
folkish
شبیه افسانه هاوعادات محلی
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
site
محلی که پایه چیزی باشد
sited
محلی که پایه چیزی باشد
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
costumer
خیاط لباسهای محلی وویژه
patavinity
لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
mains electricity
منبع الکتریسیته محلی مشتریان
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
costumier
خیاط لباسهای محلی وویژه
zero slot lan
شبکه محلی بدون شکاف
costumiers
خیاط لباسهای محلی وویژه
maps
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
distant
آنچه در محلی قرار دارد
folklike
شبیه افسانه ها وعادات محلی
map
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
out fall
محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
nap
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napped
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
naps
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
lan
network Area Local شبکه محلی
stack
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
napping
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
stacks
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stacked
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
locals
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
to haunt
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
local
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
luncheonette
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com