Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (41 milliseconds)
English
Persian
terminal
محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals
محل پیاده وسوار کردن بارها
Other Matches
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
cross loading
سر شکن کردن بارها
cross loading
مخلوط کردن بارها
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
straps
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
strap
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
many a time
بارها
on any number of occasions
<adv.>
بارها
often
بارها
oft
بارها
oft
[archaic, literary]
<adv.>
بارها
often
<adv.>
بارها
many times
<adv.>
بارها
frequently
<adv.>
بارها
a lot of times
<adv.>
بارها
regularly
[often]
<adv.>
بارها
frequently
بارها
freuqently
بارها
oftentimes
بارها
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
load manifest
لیست بارها
repulsion of charges
نیروی دافعه بارها
I have visited Europe time and again.
بارها اروپا را دیده ام.
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
manifest
فهرست بارها لیست وسایل
manifesting
فهرست بارها لیست وسایل
manifests
فهرست بارها لیست وسایل
manifested
فهرست بارها لیست وسایل
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
disembark
پیاده کردن
set down
پیاده کردن
disembarked
پیاده کردن
disembarks
پیاده کردن
dismounting
پیاده کردن
dismounts
پیاده کردن
unset
پیاده کردن
disembarking
پیاده کردن
dismount
پیاده کردن
disassemble
پیاده کردن
dismantle
پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن
demodulation
پیاده کردن
take down
پیاده کردن
dismantlement
پیاده کردن
dismantling
پیاده کردن
dismantled
پیاده کردن
pedestrianize
پیاده روی کردن
dismounting
پیاده کردن یا شدن
dismantle
پیاده کردن موتور
pad
پیاده سفر کردن
dismantles
پیاده کردن موتور
pedestrianises
پیاده روی کردن
pedestrianized
پیاده روی کردن
pedestrianizes
پیاده روی کردن
dismantled
پیاده کردن موتور
dismantling
پیاده کردن موتور
dismount
پیاده کردن یا شدن
disassembly
پیاده کردن موتور
pedestrianizing
پیاده روی کردن
pads
پیاده سفر کردن
setting out
پیاده کردن مسیر
setting out
پیاده کردن نقشه
pedestrianised
پیاده روی کردن
To implement a project.
طرحی را پیاده کردن
pedestrianising
پیاده روی کردن
dosmount command
فرمان پیاده کردن
staking
پیاده کردن مسیر
dismounts
پیاده کردن یا شدن
footing
قسمتی از پی ساختمان که بارها رامستقیما" به خاک منتقل میکند
salvaged
پیاده کردن کامل قطعات
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
walked
گردش کردن پیاده رفتن
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
walks
گردش کردن پیاده رفتن
salvages
پیاده کردن کامل قطعات
salvaging
پیاده کردن کامل قطعات
removable
قابل سوار و پیاده کردن
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
walk
گردش کردن پیاده رفتن
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
disassemble
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramps
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramped
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
peg out
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
air landing
پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
tramp
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
station number
شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
unhorse
از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
tractor group
گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
pignorate
پیاده
afoot
پیاده
walkway
پیاده رو
side walk
پیاده رو
infantry man
پیاده
pavements
پیاده رو
on of
پیاده
footer
پیاده رو
pedestrian bridge
پل پیاده رو
infantry
پیاده
foot bridge
پل پیاده رو
foot bank
پیاده رو
foot infantry
پیاده
sidewalks
پیاده رو
pedestrian
پیاده
foot slogger
پیاده
sidewalk
پیاده رو
walkways
پیاده رو
footway
پیاده رو
dismounted
پیاده
path
پیاده رو
ganway
پل پیاده رو
impledge
پیاده
walked
پیاده رو
pedestrians
پیاده
walk
پیاده رو
paths
پیاده رو
walks
پیاده رو
peripatetic
پیاده رو
footpath
پیاده رو
footpaths
پیاده رو
pavement
پیاده رو
pedestrianism
پیاده روی
turnable foot bridge
پل پیاده رو گردان
wayfarer
مسافر پیاده
wayfarers
مسافر پیاده
walkabouts
مسافرت پیاده
on foot
به صورت پیاده
to ride shanks's mare
پیاده رفتن
pawning
پیاده شطرنج
walkabout
گردش پیاده
walkabout
مسافرت پیاده
pignorate
پیاده شطرنج
on foot
پای پیاده
pawns
پیاده شطرنج
walkabouts
گردش پیاده
pawn
پیاده شطرنج
footbridges
پل پیاده روی
alight
پیاده شدن
to pad aroad
پیاده رفتن
to pad it
پیاده رفتن
to walk . To go on foot.
پیاده رفتن
to pad the hoof
پیاده رفتن
hike
پیاده روی
disembarked
پیاده شدن
hiked
پیاده روی
alights
پیاده شدن
hikes
پیاده روی
disembark
پیاده شدن
pad
دزد پیاده
alighted
پیاده شدن
disembarking
پیاده شدن
disembarks
پیاده شدن
alighting
پیاده شدن
footbridges
پل پیاده روها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com