English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (8 milliseconds)
English Persian
pithy مختصر ومفید
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
Search result with all words
compendious موجز مختصر ومفید
Other Matches
pay dirt تحقیقات واکتشافات با ارزش ومفید منفعت
precise مختصر کردن مختصر
abstracted مختصر
compend مختصر
concise مختصر
little مختصر
briefest مختصر
tersest مختصر
terser مختصر
terse مختصر
viz مختصر
febricula تب مختصر
gnomical مختصر
succinct مختصر
abridged مختصر
briefer مختصر
briefed مختصر
brief مختصر
summaries مختصر
summary مختصر
abbreviated مختصر
sums مختصر
sum مختصر
partial مختصر
grammalogue مختصر
tis مختصر ti is
short مختصر
fleeting <adj.> مختصر
epitome مختصر
short term مختصر
curt <adj.> مختصر
concise <adj.> مختصر
laconic مختصر گو
synoptic مختصر
shortest مختصر
laconically مختصر گو
short <adj.> مختصر
succinct <adj.> مختصر
incomprehensive مختصر
shorter مختصر
synopsis اجمال مختصر
synopses اجمال مختصر
summary خلاصه مختصر
summaries خلاصه مختصر
abridge مختصر کردن
contracted مختصر محدود
squabbling نزا مختصر
let us be brief مختصر کنیم
squabbles نزا مختصر
squabbled نزا مختصر
squabble نزا مختصر
curtails مختصر نمودن
brachygraphy مختصر نویسی
velitation جنگ مختصر
petit mal صرع مختصر
paraph امضای مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
my initials are s.h امضای مختصر من
compendium مختصر کوتاهی
lacanic مختصر و مفید
inking اطلاع مختصر
grind out پیشروی مختصر
comedietta کمدی مختصر
cheep اشاره مختصر
shorthand مختصر نویسی
tiffin ناهار مختصر
apercu خلاصه مختصر
simplifier مختصر کننده
telegraphic تلگرافی مختصر
shortener مختصر کننده
scumble مالش مختصر
potluck غذای مختصر
briefly speaking مختصر کنیم
handlist فهرست مختصر
curtailing مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
snacks خوراک مختصر
tot یادداشت مختصر
tendencies علاقه مختصر
tendency علاقه مختصر
click صدای مختصر
flash روشنایی مختصر
flashed روشنایی مختصر
flashes روشنایی مختصر
concisely بطور مختصر
tots یادداشت مختصر
snack خوراک مختصر
curtail مختصر نمودن
clicks صدای مختصر
clicked صدای مختصر
briefed کوتاه مختصر
briefer کوتاه مختصر
brief کوتاه مختصر
briefest کوتاه مختصر
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
pittance کمک هزینه مختصر
byword اشاره یانگاه مختصر
bywords اشاره یانگاه مختصر
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
blockhouse بنای استحکامی مختصر
simplifications تسهیل مختصر سازی
in a nutshell بطور خیلی مختصر
pull برتری جزئی و مختصر
pulls برتری جزئی و مختصر
spot زمان مختصر لحظه
spots زمان مختصر لحظه
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
metastable دارای ثبات مختصر
look in دیدن کردن مختصر
simplification تسهیل مختصر سازی
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
abriviated addressing ادرس مختصر شده
abbreviate مختصر یا مفید کردن
abbreviates مختصر یا مفید کردن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
shorten مختصر کردن کاستن
shortened مختصر کردن کاستن
prospectus شرح حال مختصر
shortens مختصر کردن کاستن
prospectuses شرح حال مختصر
feather فشار مختصر به گاز
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
smacked چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smack چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
simplification ساده گردانی مختصر سازی
billeting ورقه جیره یادداشت مختصر
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
billets ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted ورقه جیره یادداشت مختصر
billet ورقه جیره یادداشت مختصر
smacks چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell. موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonettes رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
mnemonic حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shortening reaction واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
simplify اسان تر کردن مختصر کردن
simplify مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies اسان تر کردن مختصر کردن
tinting رنگ مختصر سایهء رنگ
simplifying اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying مختصر کردن اسانتر کردن
stenography مختصر نویسی کوتاه نویسی
tints رنگ مختصر سایهء رنگ
tint رنگ مختصر سایهء رنگ
glanced نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com