Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
betroth
مراسم نامزدی بعمل اوردن
Other Matches
to take steps
اقدامات بعمل اوردن
to take measures
اقدامات بعمل اوردن
to make enquiries into
تحقیقات بعمل اوردن
he did his utmost
نهایت کوشش را بعمل اوردن
pretest
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
to exhaust one's efforts
منتهای کوشش را بعمل اوردن
to make inquires into a matter
در امری تحقیقات بعمل اوردن
raises
تحریک کردن بعمل اوردن
to strain every nerve
منتهای کوشش را بعمل اوردن
raise
تحریک کردن بعمل اوردن
botanize
تحقیقات گیاه شناسی بعمل اوردن
lyse
بوسیله " لیزین " تجزیه سلولی بعمل اوردن
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
snoops
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
calebrate
بجا اوردن مراسم
take steps
اقدامات بعمل امده
troth
نامزدی
espousal
نامزدی
engagement
نامزدی
betrothment
نامزدی
candidacy
نامزدی
despousation
نامزدی
bethrothal
نامزدی
engagements
نامزدی
affiance
نامزدی
trothplight
نامزدی
betrothals
نامزدی
betrothal
نامزدی
do the necessary
اقدام لازم بعمل اورید
To hold an official inquiry.
تحقیق رسمی بعمل آوردن
snoopy
بعمل اورنده تحقیقات محرمانه
candidature
نامزدی داوطلبی
engagement
نامزدی شغل
nomination
تعیین نامزدی
tryst
میعادگاه نامزدی
trysts
میعادگاه نامزدی
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن نامزدی
engagements
نامزدی شغل
nominations
تعیین نامزدی
i did my very best
منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
bespoken
نامزدی نامزد شده
bespoke
نامزدی نامزد شده
to break
[off]
an engagement
نامزدی را نقض کردن
to break off one's engagement
نامزدی خود را نقض کردن
to plight oneself to a person
پیمان نامزدی با کسی بستن
wedding rings
حلقه انگشتری نامزدی یاعروسی
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
guinea pig
خوکچه هندی انسان یا حیوانی که روی ان ازمایش بعمل میاید
guinea pigs
خوکچه هندی انسان یا حیوانی که روی ان ازمایش بعمل میاید
handfast
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
ceremonies
مراسم
rituals
مراسم
ceremony
مراسم
burial service
مراسم دفن
ceremonies
مراسم نظامی
goblet
جام
[در مراسم]
ceremony
مراسم نظامی
chalice
جام
[در مراسم]
exequies
مراسم تدفین
morning parade
مراسم صبحگاه
pageants
مراسم مجلل
pageant
مراسم مجلل
funeral
مراسم دفن
funerals
مراسم دفن
funeral
مراسم تشییع جنازه
funerals
مراسم تشییع جنازه
sacramental
وابسته به مراسم مذهبی
general muster
مراسم اجتماعی عمومی
karma
سرنوشت مراسم دینی
rite
مراسم تشریفات مذهبی
Commemoration services were held .
مراسم یاد بودانجام شد
goblet
گیلاس شراب
[در مراسم]
chalice
گیلاس شراب
[در مراسم]
masses
مراسم عشاء ربانی
mass
مراسم عشاء ربانی
massing
مراسم عشاء ربانی
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
swear in
با مراسم تحلیف وارد کردن
solemnity
ایین تشریفات مراسم سنگین
funerary
وابسته به مراسم تشییع جنازه
side honors
مراسم ادای احترام در میزپاس
christening
مراسم تعمید ونامگذاری بچه
To perform the marriage ceremony.
مراسم عقد راجاری کردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
events to mark the Day of German Unity
مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
check in
نام نویسی کردن مراسم ورود
check-in
نام نویسی کردن مراسم ورود
check-ins
نام نویسی کردن مراسم ورود
last rites
مراسم دفن و کفن و دعای ختم
guard mount
مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
taperer
حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
communicants
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
Langhing is improper at a funeral.
خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
sacramentalism
اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
communicant
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
delivered duty paid
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
last rites
مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
burial
زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
blessed sacrament
مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
burials
زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
bar mitzvah
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
bar mitzvahs
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
altar-rail
[نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
exequy
مراسم تشییع جنازه مشایعت کنندگان جنازه مجلس ترحیم
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
retreating
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
evening parade
رژه شامگاه مراسم شامگاه
retreats
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreat
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreated
مراسم شامگاه شیپور شامگاه
divorsement
طلاق یا مراسم طلاق
landscape carpet
فرش دور نما
[فرش چشم انداز]
[عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
stretch
کش اوردن
brings
اوردن
immigrate
اوردن
classicize
در اوردن
bring
اوردن
procure
اوردن
procured
اوردن
procures
اوردن
procuring
اوردن
stretched
کش اوردن
stretches
کش اوردن
bringing
اوردن
bring in
اوردن
to bring in to line
در صف اوردن
leavens
ور اوردن
ascites
اب اوردن
immigrating
اوردن
cataract
اب اوردن
immigrates
اوردن
bring back
پس اوردن
leaven
ور اوردن
cataracts
اب اوردن
immigrated
اوردن
leavening
ور اوردن
compliance
بر اوردن
inductility
اوردن
run short
کم اوردن
run out of
کم اوردن
to put in remembrance
اوردن
go for
اوردن
fetches
اوردن
fetch
اوردن
fetched
اوردن
lout
سرفرود اوردن
louts
سرفرود اوردن
yean
بچه اوردن
wear down
از پادر اوردن
unearths
از زیرخاک در اوردن
interjected
در میان اوردن
interject
در میان اوردن
unearth
از زیرخاک در اوردن
unearthed
از زیرخاک در اوردن
unearthing
از زیرخاک در اوردن
exhumes
از خاک در اوردن
plaguing
بستوه اوردن
plagues
بستوه اوردن
exhuming
از خاک در اوردن
unhinge
از لولا در اوردن
unhinges
از لولا در اوردن
unhinging
از لولا در اوردن
inflame
به هیجان اوردن
inflames
به هیجان اوردن
inflaming
به هیجان اوردن
disengage
از گیر در اوردن
disengages
از گیر در اوردن
disengaging
از گیر در اوردن
plague
بستوه اوردن
plagued
بستوه اوردن
interjecting
در میان اوردن
interjects
در میان اوردن
viscerate
روده در اوردن از
to set down
پایین اوردن
give brith to
بوجود اوردن
to reduce to extremity
بجان اوردن
to put in suit
بدادگاه اوردن
to put in motion
بحرکت در اوردن
to put forward
پیش اوردن
worst
امتیاز اوردن
worst-
امتیاز اوردن
to reach down
پایین اوردن
to raise a hue and cry
سروصدادر اوردن
harass
بستوه اوردن
harasses
بستوه اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com