English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (6 milliseconds)
English Persian
wirility مردی رجولیت قوه مردی
Search result with all words
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Other Matches
masculinity مردی
manhood مردی
mans مردی
man مردی
virility مردی
desex از مردی افتادن
unman از مردی انداختن
unmanning از مردی انداختن
unmans از مردی انداختن
emasculate از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculating از مردی انداختن
desexualize از مردی افتادن
penis الت مردی
An old man. پیر مردی.
virile strength قوت مردی
penes الت مردی
masculinity حالت مردی
pudendal virile اکت مردی
pintle الت مردی
membrum الت مردی
penises الت مردی
the man to whom you spoke مردی که باوسخن گفتید
phallism پرستش الت مردی
emasculatory برنده نیروی مردی
emasculative برنده نیروی مردی
virility قوه مردی نیرومندی
raftsman مردی که الوار را بهم می چسباند
enslaver زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
coiffure مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures مردی که سلمانی زنانه باشد
I dare you tell her yourself . اگر مردی خودت به او بگو؟
wittol مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
man millner مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
he is a man of queer habits مردی است دارای عادتهای غریب
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
grass widower مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
jilt زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
co respondent مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
barmen مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
barman مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
He has grown into a man . برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
masculinity رجولیت
virility رجولیت
manhood رجولیت
penises الت رجولیت
indication of masculinity علایم رجولیت
penis الت رجولیت
penile شبیه الت رجولیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com