Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
acquisitive prescription
مرور زمان مملک
ecquisitive prescription
مرور زمان مملک
positive prescription
مرور زمان مملک
Other Matches
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
prescriptions
مرور زمان
time lapse
مرور زمان
prescription
مرور زمان
statute of limitation
مرور زمان
lapse of time
مرور زمان
lapse
استفاده از مرور زمان
statutory limitation
قانون مرور زمان
positive prescription
مرور زمان ایجاد حق
statute of limitations
قانون مرور زمان
limitation act
قانون مرور زمان
lapsing
استفاده از مرور زمان
limitation period
مدت مرور زمان
limitation of actions
مرور زمان دعاوی
negative prescription
مرور زمان اسقاط حق
period of prescription
مدت مرور زمان
lapses
استفاده از مرور زمان
creative prescription
مرور زمان ایجاد حق
time barred
مشمول مرور زمان
barred by statute
مشمول مرور زمان
extinctive prescription
مرور زمان اسقاط حق
negative prescription
مرور زمان مسقط
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
lapsing
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
curfews
زمان قطع عبور و مرور قرق
curfew
زمان قطع عبور و مرور قرق
prescribe to
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
lapse
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
elapsation
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
tolled
حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
prescription
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
patina
[جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
limitation of actions
در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
any cause
right proprietary a to givesright which سبب مملک
scale
فلس پشم
[این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
reviews
مرور
tracts
مرور
tract
مرور
perusal
مرور
overview
مرور
overviews
مرور
reviewal
مرور
once-over
مرور
revisal
مرور
review
مرور
reviewed
مرور
once over
مرور
reviewing
مرور
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presented
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
run over
مرور کردن
rehearsals
مرور ذهنی
rehearsal
مرور ذهنی
trafficked
عبور و مرور
trafficking
عبور و مرور
rub up
مرور کردن
traffics
عبور و مرور
turn over
مرور کردن
lapsing
انصراف مرور
scrolls
مرور کردن
traffic
عبور و مرور
lapse
انصراف مرور
go over
مرور کردن
go through
مرور کردن
glances
نظراجمالی مرور
glance
نظراجمالی مرور
lapses
انصراف مرور
scroll
مرور کردن
glanced
نظراجمالی مرور
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
traffic court
دادگاه عبور و مرور
traffic density
تکاشف عبور و مرور
traffic density
تراکم عبور و مرور
traffic density
شدت عبور و مرور
traffic control
کنترل عبور و مرور
reviews
بررسی کردن مرور
reviewing
بررسی کردن مرور
revision
تجدید نظر مرور
informal design review
مرور غیررسمی طرح
airfield traffic
عبورو مرور در فرودگاه
review
بررسی کردن مرور
traffic sign
علامت عبور و مرور
reviewed
بررسی کردن مرور
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
traffic lane
مسیر عبور و مرور
traffic intensity
شدت عبور و مرور
access structures
ساختمانهای عبور و مرور
revisions
تجدید نظر مرور
scanned
اجمالا مرور کردن
scan
اجمالا مرور کردن
airfield traffic
عبور و مرور فرودگاه
die out
<idiom>
به مرور از بین رفتن
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
reliving
در ذهن مرور کردن
relives
در ذهن مرور کردن
wear off/away
<idiom>
به مرور محو شدن
relived
در ذهن مرور کردن
relive
در ذهن مرور کردن
bus traffic
عبور و مرور اتوبوسها
scans
اجمالا مرور کردن
air traffic control
کنترل عبور و مرور هوایی
air-traffic control
کنترل عبور و مرور هوایی
to be under curfew
در منع عبور و مرور بودن
diacoustics
علم مرور وشکست صدا
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
curfew period
ساعات منع عبور و مرور
traffic cut
تقاطع دو جریان عبور و مرور
access structures
ساختمان های قابل عبور و مرور
road discipline
مقررات عبور و مرور روی جاده
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
air movement section
قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
air traffic regulation and identificatio
سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
brush up on something
<idiom>
تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
pelican crossing
دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
cone penetrometer
وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
inbound traffic
مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
walkthrough
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
thitherto
تا ان زمان
coinstantaneous
هم زمان
synchronous
هم زمان
cycle time
زمان
cotemporaneous
هم زمان
yet
تا ان زمان
date
زمان
contemporaneous
هم زمان
thence
از ان زمان
dates
زمان
term
زمان
zeitgeist
زمان
termed
زمان
whene'er
هر زمان
time of blowing
زمان دم
synchrone
هم زمان
terming
زمان
simultaneously
در یک زمان
stroke
زمان
stroked
زمان
stroking
زمان
period
زمان
time consuming
زمان بر
time
زمان
times
زمان
time-consuming
زمان بر
tempos
زمان
tempo
زمان
clocks
زمان ها
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
away
از ان زمان
periods
زمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com