Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (6 milliseconds)
English
Persian
safe-conducts
خط امان
safe-conducts
امان نامه
safe-conducts
امان دادن
safe-conducts
رخصت عبور
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts
جواز امان
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
Other Matches
safe conducts
جواز امان
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts
رخصت عبور
safe conducts
امان دادن
safe conducts
امان نامه
safe conducts
خط امان
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
conducts
جریان
conducts
رفتار اخلاقی
conducts
رفتار کردن رهبری کردن
conducts
اجرا کردن
conducts
اجرا کردن هدایت کردن
conducts
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts
معاطات
conducts
سیره
conducts
هدایت کردن
conducts
اداره کردن کشیده شدن
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
conducts
کردار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
رفتار
conducts
سلوک
conducts
هدایت کردن بردن
conducts
اداره کردن
safe
مطمئن
safe
به ضامن
safe
ضامن
safe
گاوصندوق
he is safe to be there
حتما انجاخواهدبود
he is safe to be there
یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe
محفوظ
safe
امن
safe
صدمه نخورده
safe
صحیح اطمینان بخش
safe
بی خطر
safe
سالم
safe
ایمن
safe keeping
حفافت توجه
safe life
عمر مطمئن
safe load
بار مجاز
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe pledge
کفالت
safe pledge
وجه الکفاله
safe keeping
حفظ
safe keeping
نگهداری
safe house
خانه امن
safe guard
حفافت
safe guard
نگهداری
safe from danger
محفوظ از خطر
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe distance
فاصله بی خطر
safe valve
دریچه اطمینان
safe valve
دریچه ایمنی
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
safe conduct
امان نامه
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
safe sex
آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe passage
مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet
بیخطر بدونریسک
to be on the safe side
باقی نباشد
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
to be in safe keeping
درجای امن بودن
safe yield
بده قابل برداشت
safe yield
بده قابل اطمینان
safe velocity
سرعت مطلوب
safe valve
در رو
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe deposit
گاوصندوق
safe custody
حرز
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
fail-safe
تخریب امن
conduct safe
جواز امان
conduct safe
خط امان
can you pronounce him safe
بگویید که اواز خطر محفوظ است
can you pronounce him safe
ایا میتوانید
safe conduct
جواز امان
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
خط امان
fail safe
با خرابی امن
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe
تخریب امن
fail-safe
با خرابی امن
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
رخصت عبور
safe conduct
امان دادن
safe area
منطقه بی خطر
safe area
منطقه امن
safe and sound
صحیح وتندرست
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe altitude
ارتفاع امن
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
render safe
به ضامن کردن مین
meat safe
قفسه توری
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
breaking into safe custody
هتک حرز
safe conduct holder
مستامن
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
In a secure ( safe ) place.
درمحل محکم وامنی
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
safe working load
بارکاری مطمئن
temporary safe conduct
امان
safe water mark
علامتآببیخطر
property kept in safe custody
مال محرز
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com