Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
Other Matches
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
toboggans
لوژسواری
toboggan
لوژسواری
bobrum
پیست لوژسواری
bobsledding
مسابقه لوژسواری
bobsleigh
مسابقه لوژسواری
bobsleighs
مسابقه لوژسواری
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
brakes
ترمز
brakes
ترمز ها
braking
ترمز
stopcocks
ترمز
brake
ترمز
stopcock
ترمز
braked
ترمز
responsible
مسئول
accountable
مسئول
warden
مسئول
liable
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
responsive
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
frankpledge
مسئول
answerable
مسئول
regenetative braking
ترمز دینامیکی
air brake
ترمز کمپرسی
brake horsepower
نیروی ترمز
power brake
ترمز سروو
prony brake
ترمز پرونی
engine dynamometer
ترمز موتور
electromagnetic brake
ترمز مغناطیسی
emergency brake
ترمز اضطراری
brake lining
لنت ترمز
foot brake
ترمز پایی
hub brake
ترمز چرخ
internal brake
ترمز داخلی
hand brake
ترمز دستی
magnetic brake
ترمز مغناطیسی
foot brake pedal
پدال ترمز
brake actuating lever
اهرم ترمز
brake collar
رینگ ترمز
brake cross shaft
محور ترمز
brake expander cam
بادامک ترمز
brake shoe
کفشک ترمز
regenetative braking
ترمز واکنشی
disc brake
ترمز صفحهای
disc brake
ترمز دیسکی
safety stop
ترمز خطر
steam brake
ترمز بخاری
stop lamp
چراغ ترمز
brake fluid
روغن ترمز
stop light
چراغ ترمز
resistance braking
ترمز واکنشی
resistance braking
ترمز مقاومتی
dynamic braking
ترمز دینامیکی
electric brake
ترمز الکتریکی
brake pressure
نیروی ترمز
brake valve
سوپاپ ترمز
brake wheel
ترمز چرخها
electric brake
ترمز برقی
regenetative braking
ترمز مقاومتی
dynamic braking
ترمز واکنشی
hoist brake
ترمز نقاله
brakes
ترمز کردن
braked
ترمز کردن
brake
ترمز کردن
stoplights
چراغ ترمز
stoplight
چراغ ترمز
linings
لنت ترمز
lining
لنت ترمز
air brake
ترمز بادی
air brake
ترمز هوایی
braking
ترمز کردن
air brakes
ترمز بادی
air brakes
ترمز هوایی
air brakes
ترمز کمپرسی
clogs
پابند ترمز
clogged
پابند ترمز
clog
پابند ترمز
custodians
مسئول سرپرست
custodian
مسئول مرموزات
helmsmen
مسئول سکان
lineman's plier
انبردست مسئول خط
supplies officer
مسئول مواد
officer on duty
افسر مسئول
issue commissary
مسئول توزیع
furnace attendant
مسئول کوره
liable for damages
مسئول خسارات
purchasing officer
مسئول خرید
furnace man
مسئول کوره
officer in charge
افسر مسئول
custodians
مسئول مرموزات
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
undertakers
جواب گو مسئول
account
مسئول بودن
accountable
مسئول حساب
undertaking
جواب گو مسئول
custodian
مسئول سرپرست
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
authoring system
سیستم مسئول
undertaker
جواب گو مسئول
helmsman
مسئول سکان
cryptographer
مسئول رمز
cupola tender
مسئول کوره
data administrator
مسئول داده ها
to hold responsible
مسئول کردن
to hold responsible
مسئول قراردادن
wagon master
مسئول واگن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
stop lamp switch
کلید چراغ ترمز
snub cable
ناگهان ترمز کردن
stop lamp switch
کلید لامپ ترمز
trailer brake valve
سوپاپ ترمز تریلر
load reaction brake
ترمز فشار باد
ABS
سیستم ترمز ضد قفل
suppressor grid voltage
ولتاژ شبکه ترمز
brake lights
چراغ های ترمز
skidder
ترمز کننده سردهنده
gear brake
ترمز سیستم انتقال
air brake pressure gage
مانومتر با ترمز هوایی
energizer
تقویت کننده ترمز
d.c. brake
ترمز جریان دائم
back pedalling brake
ترمز مسیر ازاد
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
back pedalling brake
ترمز باگردش ازاد
brake piston cup
رینگ پیستون ترمز
brake shoe carrier
نگهدارنده کفشک ترمز
brake shoe ring
رینگ کفشک ترمز
stop light switch
کلید لامپ ترمز
skids
ترمز کردن سریدن
skid
ترمز کردن سریدن
hand brake lever
اهرم ترمز دستی
brake expander mechanism
مکانیزم انبساط ترمز
front wheel brake
ترمز چرخ جلو
friction surface
سطح اصطکاک ترمز
four wheel brake
ترمز چهار چرخ
skidded
ترمز کردن سریدن
brake lifting magnet
ترمز مغناطیسی اسانسور
skidding
ترمز کردن سریدن
tallyman
مسئول کنترل محموله
corespondent
مسئول جواب گویی
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
irresponsibly
بطور غیر مسئول
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
captain of the top
مسئول گروه کار
officer in charge
افسر مسئول اجرا
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
flexible brake tubing
لوله قابل انعطاف ترمز
dive flap
ترمز هوایی از نوع فلپ
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
range officer
افسر مسئول میدان تیر
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
trailer brake system
دستگاه ترمز تریلر
[فناری خودرو]
brakeman
متصدی ترمز ماشین وترن وغیره
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
brake rigging
اتصالات ترمز لوکوموتیو تقویت کنندههای ترمزلوکوموتیو
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com