English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
Other Matches
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
clerical دفتری
white-collar کارمند دفتری
book debts بدهی دفتری
book value ارزش دفتری
book value بهای دفتری
clerical jobs مشاغل دفتری
white collar کارمند دفتری
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
clerical test ازمون امور دفتری
secretariats هیئت دبیران وکارمندان دفتری
the desk کار دفتری یا ادبی یاروحانی
office grapevine سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
secretariat هیئت دبیران وکارمندان دفتری
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
contango از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
answerable مسئول
liable مسئول
accountable مسئول
in charge <adj.> مسئول
frankpledge مسئول
responsible <adj.> مسئول
warden مسئول
responsive مسئول
responsible مسئول
Travaux preparatoires کارهای مقدماتی
interior affairs کارهای درونی
earth work کارهای خاکی
miscellaneous works کارهای مختلف
wirework کارهای سیمی
meshwork کارهای مشبک
lunces کارهای غریب
incidental works کارهای اتفاقی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
preliminary works کارهای مقدماتی
daily round کارهای روزانه
diabolism کارهای شیطانی
the galleys کارهای سخت
previous work کارهای قبلی
emergency works کارهای اضطراری
temporary works کارهای موقت
auxiliary work کارهای اضافی
cementation کارهای سیمانی
cupola tender مسئول کوره
supplies officer مسئول مواد
to hold responsible مسئول کردن
lineman's plier انبردست مسئول خط
issue commissary مسئول توزیع
liable for damages مسئول خسارات
to hold responsible مسئول قراردادن
purchasing officer مسئول خرید
wagon master مسئول واگن
data administrator مسئول داده ها
cryptographer مسئول رمز
undertaking جواب گو مسئول
officer on duty افسر مسئول
officer in charge افسر مسئول
authoring system سیستم مسئول
furnace attendant مسئول کوره
furnace man مسئول کوره
helmsmen مسئول سکان
in charge <idiom> مسئول بودن
undertakers جواب گو مسئول
helmsman مسئول سکان
custodians مسئول مرموزات
undertaker جواب گو مسئول
account مسئول بودن
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
custodians مسئول سرپرست
custodian مسئول سرپرست
custodian مسئول مرموزات
accountable مسئول حساب
inhouse work کارهای داخلی تاسیسات
foppery جلفی کارهای جلف
mundane affairs کارهای این جهان
light housekeeping کارهای خانه داری
diabolize کارهای شیطانی کردن
customs agent واسطه کارهای گمرکی
public works کارهای ساختمانی همگانی
chores کارهای عادی و روزمره
logjam کارهای عقب افتاده
chore کارهای عادی و روزمره
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
navvies کارگر کارهای خاکی
navvy کارگر کارهای خاکی
welfare work کارهای عام المنفعه
light housekeeping کارهای سبک خانکی
courier transfer officer افسر مسئول پیک
tallyman مسئول کنترل محموله
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
operations detachment قسمت مسئول عملیات
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
cryptoguard مسئول حفافت رمز
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
demolition firing party گروه مسئول تخریب
irresponsibly بطور غیر مسئول
corespondent مسئول جواب گویی
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
captain of the top مسئول گروه کار
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
officer in charge افسر مسئول اجرا
anchor detail نفرات مسئول لنگر
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
earthworks خاک کاری کارهای خاکی
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
chickens come home to roost <idiom> چوب کارهای گذشته را خوردن
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
outgeneral در کارهای جنگی پیش افتادن از
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
erection crane جراثقال برای کارهای ساختمانی
donkeywork کارهای عادی وروزمره خرکاری
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
range officer افسر مسئول میدان تیر
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
fieldwork کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
apery میمون صفتی کارهای بوزینه وار
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
peonage استفاده از غلام برای کارهای بندگی
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
cycle time مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
data clerk فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
utility تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
tine دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
self- سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
air defense artillery controller مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
coordinate سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
diagram نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagrams نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
yard man کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com