English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (42 milliseconds)
English Persian
flatten مسطح کردن بیمزه کردن
flattens مسطح کردن بیمزه کردن
Other Matches
range عبور کردن مسطح کردن
ranged عبور کردن مسطح کردن
ranges عبور کردن مسطح کردن
leveled مسطح کردن
tabulated مسطح کردن
rase مسطح کردن
levels مسطح کردن
tabulate مسطح کردن
tabulates مسطح کردن
levelled مسطح کردن
level مسطح کردن
namby-pamby بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
namby pamby بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
evolute بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
sapless بیمزه
flaggy بیمزه
tasteless بیمزه
platitudinous بیمزه
vapid بیمزه
truistic بیمزه
namby pamby بیمزه
flavourless بیمزه
colourless بیمزه
colorless بیمزه
namby-pamby بیمزه
platitudinarian ادم بیمزه
arid خالی بیمزه
wintery سرد بیمزه
tamer بیمزه خودمانی
taming بیمزه خودمانی
tame بیمزه خودمانی
wintry سرد بیمزه
tamest بیمزه خودمانی
tames بیمزه خودمانی
platitudinize بیمزه بودن
tamed بیمزه خودمانی
falt بیمزه شدن باطلاق
stupidly بطور مزخرف یا بیمزه
homely [British E] <adj.> بیمزه [واژه تحقیری]
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
flattened مسطح
flat مسطح
tabulates مسطح
leveled مسطح
tabulate مسطح
level مسطح
planed مسطح
tabulated مسطح
flattest مسطح
levelled مسطح
planing مسطح
levels مسطح
plainest مسطح
plain مسطح
even مسطح
planar مسطح
plains مسطح
plainer مسطح
plane مسطح
planes مسطح
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
campaigns زمین مسطح
area weight balance ترازوی مسطح
piggybacks واگن مسطح
planes صاف مسطح
piggyback واگن مسطح
planar complex کمپلکس مسطح
plane wave موج مسطح
planar configuration پیکربندی مسطح
campaigned زمین مسطح
campaigning زمین مسطح
campaign زمین مسطح
arch flat طاق مسطح
flat arch قوس مسطح
levels مسطح شدن
flatware فروف مسطح
clearing مکان مسطح
level مسطح شدن
flat ground زمین مسطح
flatfoot مسطح شدن کف پا
plane figure شکل مسطح
flatbed scanner پویشگر مسطح
planing صاف مسطح
flatly بطور مسطح
level point نقطه مسطح
level land زمین مسطح
clearings مکان مسطح
leveled مسطح شدن
flatbed plotter رسام مسطح
planed صاف مسطح
flat roof بام مسطح
plateaux زمین مسطح
plateaus زمین مسطح
plateau زمین مسطح
levelled مسطح شدن
flat weld جوش مسطح
portfolios کانتینر مسطح
plane صاف مسطح
map chart نقشه مسطح
flat pass رخده مسطح
flat pack بسته مسطح
square planar مسطح مربعی
portfolio کانتینر مسطح
door panel بخش مسطح درب
plane polarized light نور قطبیده مسطح
to level off مسطح شدن [ناحیه ای]
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
flat panel display صفحه نمایش مسطح
linear polarized light نور قطبیده مسطح
planisphere جهان نمای مسطح
planes سطح تراز مسطح
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
plane سطح تراز مسطح
planing سطح تراز مسطح
tringular planar molecule مولکول سه گوش مسطح
tableland زمین هموار و مسطح
trigonal planar molcule مولکول مسطح مثلثی
terraced roof پشت بام مسطح
planed سطح تراز مسطح
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
raft دگل قایق مسطح الواری
rafts دگل قایق مسطح الواری
boarded تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
sinusoidal projection نقشه جهان نمای مسطح
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
planation مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
holm زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
plasma panel display وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
platelet جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
diaper [نقش های تزئینی روی سطح صاف و مسطح]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com