English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
distinguishing مشخص اختصاصی
Other Matches
several fishery محل صید اختصاصی ماهی صیدگاه اختصاصی
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
allocations اختصاصی
technical اختصاصی
appropriative اختصاصی
dedicated اختصاصی
individuals اختصاصی
allocation اختصاصی
occupation crossing پل اختصاصی
proprietary اختصاصی
individual اختصاصی
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
specialize اختصاصی کردن
specified command نیروی اختصاصی
landmark نشان اختصاصی
specialty رشته اختصاصی
specialises اختصاصی کردن
specialising اختصاصی کردن
landmarks نشان اختصاصی
specializing اختصاصی کردن
character صفت اختصاصی
characters صفت اختصاصی
driveways راه اختصاصی
specializes اختصاصی کردن
dedicated computer کامپیوتر اختصاصی
specificity اختصاصی بودن
traits نشان اختصاصی
dedicated lines خطوط اختصاصی
dedicated system سیستم اختصاصی
parts peculiar قطعات اختصاصی
local theory نظریه اختصاصی
native language زبان اختصاصی
native compiler کامپایلر اختصاصی
lacunar amnesia یادزدودگی اختصاصی
trait نشان اختصاصی
proprietary goods کالاهای اختصاصی
proprietary program برنامه اختصاصی
specific variance پراکنش اختصاصی
special tribunal دادگاه اختصاصی
special ability توانایی اختصاصی
additional outlet انشعاب اختصاصی
appropriated surplus ذخیره اختصاصی
appropriation ذخیره اختصاصی
dedicated device دستگاه اختصاصی
localized amnesia یادزدودگی اختصاصی
private اختصاصی خصوصی
patent medicines داروی اختصاصی
separates علیحده اختصاصی
separated علیحده اختصاصی
separate علیحده اختصاصی
a dedicated line یک خط [سیم] اختصاصی
patent medicine داروی اختصاصی
allotments منابع اختصاصی
allotment منابع اختصاصی
speciality رشته اختصاصی
privates اختصاصی خصوصی
aedis زیارتگاه اختصاصی
specialities رشته اختصاصی
aedes زیارتگاه اختصاصی
descriptor کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
specific search تجسس اختصاصی منطقه
reservation قطعه زمین اختصاصی
privy محرم اسرار اختصاصی
a dedicated wiring circuit یک مدار الکتریکی اختصاصی
a dedicated server [رایانه] خدمتگذار اختصاصی
characterization توصیف صفات اختصاصی
harmonic selective ringing تلفن اختصاصی همساز
dedicated file server خدمتگذار فایل اختصاصی
proprietary file format قالب فایل اختصاصی
dedicated word processor کلمه پرداز اختصاصی
suigeneris اختصاصی منحصر بفرد
reservations قطعه زمین اختصاصی
the peculiarities of mammals نشانهای اختصاصی پستانداران
non specific factors of production عوامل غیر اختصاصی تولید
distinctively بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
individual اختصاصی فردی یک نفر سرباز
custom built سفارشی تهیه شده اختصاصی
individuals اختصاصی فردی یک نفر سرباز
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
netware سیستم عامل شبکه اختصاصی ساخت Novell
narrative statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
located تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
characteristic صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
characteristically صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
specialty کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
calloc در برنامه نویسی C دستور اختصاصی حافظه به برنامه
specialities کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
earmarked stock موجودی تخصیص یافته موجودی اختصاصی
pronounced مشخص
physiognomonic مشخص
distinctive مشخص
highlight مشخص
indistinctive نا مشخص
highlighted مشخص
highlights مشخص
kenspeckle مشخص
distinguished مشخص
named مشخص
signate مشخص
marked مشخص
specific مشخص
specifics مشخص
distinct مشخص
specific code کد مشخص
distinctive فرق مشخص
distinctly بطور مشخص
targets هدف مشخص
identified مشخص کردن
targetted هدف مشخص
individuate مشخص کردن
targetting هدف مشخص
denote مشخص کردن
defining مشخص کردن
lay down مشخص کردن
identifying مشخص کردن
identify مشخص کردن
identifies مشخص کردن
indicating مشخص کننده
ditinct روشن مشخص
delineated مشخص کردن
delineating مشخص کردن
define مشخص کردن
targeted هدف مشخص
target هدف مشخص
delineate مشخص کردن
diacritical current جریان مشخص
earmarking مشخص کردن
definitions مشخص کردن
definition مشخص کردن
defined مشخص کردن
discriminant مشخص کننده
defines مشخص کردن
denoted مشخص کردن
denotes مشخص کردن
targeting هدف مشخص
assignable معین مشخص
specified مشخص شده
delineates مشخص کردن
specifying مشخص کردن
cleaners مشخص واضح
clean-cut مشخص واضح
clean cut مشخص واضح
nonsignificant غیر مشخص
pathognomic مشخص مرض
registered port بندر مشخص
unarguable غیرقابلبحثمعلوم مشخص
type genus نوع مشخص
specifies مشخص کردن
specify مشخص کردن
pathognomomical مشخص مرض
named place of destination مقصد مشخص
to create an image for oneself as somebody مشخص کردن
signaled اشکار مشخص
signalled اشکار مشخص
named vessel کشتی مشخص
signal اشکار مشخص
markers مشخص کننده
marker مشخص کننده
call one's shot مشخص کردن هدف
criss-crossed با ضربدر مشخص کردن
overflow indicator مشخص کننده سرریزی
criss-crossing با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses با ضربدر مشخص کردن
at the specified tenor بر حسب مفاد مشخص
check indicator مشخص کننده مقابله
named point of destination نقطه مشخص در مقصد
shaded relief عوارض مشخص یا بسیارناهموار
structureless بدون ساختمان مشخص
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
named port of destination بندر مقصد مشخص
meanest مشخص کردن چیزی
meaner مشخص کردن چیزی
frequency designation مشخص کردن فرکانس
typifying بانمونه مشخص کردن
indication lamp لامپ مشخص کننده
message حجم اطلاع مشخص
named place of delivery at frontier تحویل در مرز مشخص
messages حجم اطلاع مشخص
typified بانمونه مشخص کردن
typifies بانمونه مشخص کردن
typify بانمونه مشخص کردن
facies عبارت مشخص یک طبقه
mean مشخص کردن چیزی
antiseptic تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptics تمیز و پاکیزه مشخص
nodose دارای برامدگیهای مشخص
nodous دارای برامدگیهای مشخص
temporarily برای زمان مشخص یا نه همیشه
shuttled وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttle وسیله نقلیه با مسیر مشخص
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com