English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
English Persian
indebted مشغول الذمه مقروض
Other Matches
indebted مشغول الذمه
under an obligation مشغول الذمه
debtor مقروض
debtors مقروض
obligor مقروض
to be in debt مقروض بودن
confusion مالکیت ما فی الذمه
discharged بری الذمه
clear from obligation بری الذمه
cleared from obligation بری الذمه
absolved بری الذمه کردن
absolve بری الذمه کردن
absolves بری الذمه کردن
absolving بری الذمه کردن
discharged بری الذمه شده
passing the ownership مالکیت مافی الذمه
wager of law نوعی از دفاع که خوانده به استنادسوگند خود و یازده تن ازهمسایگان بری الذمه می شد
busy مشغول
busier مشغول
busy with مشغول
busies مشغول
at مشغول
occupied مشغول
busying مشغول
busiest مشغول
busied مشغول
busy at مشغول
discharge ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharges ادا کردن دین بری الذمه کردن
go about <idiom> مشغول بودن با
busier مشغول کردن
busies مشغول کردن
busiest مشغول کردن
at it سخت مشغول
at work مشغول کار
workings مشغول کار
overbusy زیاد مشغول
busied مشغول کردن
in a مشغول نبرد
in a مشغول کار
he is at work مشغول کاراست
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
to employ oneself مشغول شدن
go about مشغول شدن به
get to work مشغول کارشوید
engross احتکارکردن مشغول
to d. one self مشغول شدن
busy مشغول کردن
occupies مشغول داشتن
occupy مشغول داشتن
occupying مشغول داشتن
working مشغول کار
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
engages مشغول کردن
engage مشغول کردن
busying مشغول کردن
on the go <idiom> مشغول دویدن
scoolable مشغول تحصیل اجباری
go at جدا مشغول شدن به
(in) up to the chin <idiom> خیلی مشغول با کسی
intent on doing anything سخت مشغول کاری
to busy oneself خودرا مشغول کردن
opposite numbers افسران مشغول به کار
activities فعال یا مشغول بودن
up to the eyes in work سخت مشغول کار
amused سرگرم شده و مشغول
activity فعال یا مشغول بودن
stick to your work بکار خود مشغول باشید
in the schools مشغول دادن امتحانات دانشگاه
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
amuse مشغول کردن تفریح دادن
amuses مشغول کردن تفریح دادن
in treaty مشغول مذاکره و عقد پیمان
employing مشغول کردن بکار گرفتن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
The line is busy (engaged). صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something [in doing] something خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
play at بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
backgrounds چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
active مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
to a. oneself مشغول شدن اماده شدن
activity چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activities چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com