Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
gaduate
مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
Other Matches
valedictorians
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorian
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
graduates
فارغ التحصیل
alumnus
فارغ التحصیل
graduating
فارغ التحصیل
graduate
فارغ التحصیل
graduating
فارغ التحصیل شدن
graduate
فارغ التحصیل شدن
graduates
فارغ التحصیل شدن
alumna
دختر یا زن فارغ التحصیل
graduation
اخذ درجه فارغ التحصیل شدن
academist
عضو فرهنگستان فارغ التحصیل یا دانشجوی اکادمی
gaduate
لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
to peg out
میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
progressive tax
مالیات تصاعدی
progressive taxation
مالیات تصاعدی
progressive tax system
نظام مالیات تصاعدی
progressive income tax
مالیات بر درامد تصاعدی
taxable
مشمول مالیات
liable to tax
مشمول مالیات
ratal
مبلغ مشمول مالیات
taxable profit
سود مشمول مالیات
dutiable
مشمول مالیات و عوارض
taxable activities
فعالیتهای مشمول مالیات
taxable income
درامد مشمول مالیات
ratable
قابل تقویم مشمول مالیات
ratable
مشمول مالیات قابل تقویم
rateable
مشمول مالیات قابل تقویم
rate
مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
rates
مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
school psychologist
روانشناس اموزشگاهی
scholastical
مدرسهای اموزشگاهی
scholastic
مدرسهای اموزشگاهی
school psychology
روانشناسی اموزشگاهی
school neurosis
روان رنجوری اموزشگاهی
hedge school
مکتب اموزشگاهی که درهوای ازاددایربود
progressive
تصاعدی
procession
ترقی تصاعدی
nonprogressive
غیر تصاعدی
processions
ترقی تصاعدی
progression code
رمز تصاعدی
progressive rebate
تخفیف تصاعدی
progressive ratio
نسبت تصاعدی
maternal school
اموزشگاهی که درانجا مانند مادرازکودک نگهداری میشود
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
mixed school
اموزشگاه مختلط اموزشگاهی که پسران ودختران با هم درس می خوانند
earned rate
نرخ تصاعدی نزولی
progressive
تصاعدی جلو رونده
incidence of taxation
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax
مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
wppsi
مقیاس هوشی وکسلر برای کودکان پیش اموزشگاهی ودبستانی
remission of taxes
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
proportional parts
بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
excise
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax
مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
cooling-off periods
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
alumni
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
interregnum
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
at leisure
فارغ
assessment
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessments
ممیزی مالیات وضع مالیات
to get through with
فارغ شدن از
selfless
فارغ از خود
graduation
فارغ التحصیلی
disengaged
فارغ خالی
heart whole
فارغ از عشق
love less
فارغ از عشق
to be through
فارغ شدن
to be out of the woods
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to be over the hump
[American]
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to come out of the woods
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
incogitant
بی خیال فارغ البال
commencement
جشن فارغ التحصیلی
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
On the occasion of the graduation ceremonies .
به منا سبت جشن فارغ التحصیلی
to put the kibsosh on any one
کسیرابوریاخاموش کردن کسیراشکست دادن وازدستش فارغ شدن
inclusive
مشمول
subsumption
مشمول
liable
مشمول
fall under
مشمول
comprisal
مشمول
national educational computing conferenc
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
salutatorian
دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
inapplicable
غیر مشمول
coverage rate
نزخ مشمول
liable to fine
مشمول جریمه
draft dodger
مشمول غایب
obligated reservist
مشمول وفیفه
obligor
مشمول وفیفه
ineligible
غیر مشمول
draft dodgers
مشمول غایب
levying
اخذ مالیات مالیات
taxation
مالیات بندی مالیات
levies
مالیات بندی مالیات
levied
اخذ مالیات مالیات
levied
مالیات بندی مالیات
levying
مالیات بندی مالیات
levy
اخذ مالیات مالیات
levy
مالیات بندی مالیات
levies
اخذ مالیات مالیات
mortarboard
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboards
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
liable to military service
مشمول خدمت وفیفه
to be subject to an attachment
مشمول توقیف بودن
schoolable
مشمول تحصیل اجباری
barred by statute
مشمول مرور زمان
with pwrticular average
مشمول خسارت خاص
with particular average
مشمول خسارات خاص
time barred
مشمول مرور زمان
dutiable
مشمول حقوق گمرکی
conscripts
مشمول نظام کردن
conscripting
مشمول نظام کردن
conscripted
مشمول نظام کردن
conscript
مشمول نظام کردن
wpa
average particular with مشمول خسارت خاص
uncoveranted
مشمول بیان نشده غیرقراردادی
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
tithable
عشر گرفتن مشمول عشریه
regressive income tax
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
colporteur
کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
conscripts
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to involve somebody in something
[negative]
کسی را با چیزی
[منفی]
مشمول کردن
conscripting
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
lapse
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
conscript
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
lapsing
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
to implicate somebody in something
کسی را با چیزی
[منفی]
مشمول کردن
conscripted
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
clearance in ward
گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
exclusion clause
مادهای از قرارداد بیمه که در ان مواردی که مشمول بیمه نمیگردد ذکر شده است
to fall under anything
مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
implying
رساندن
conveying
رساندن
bringing
رساندن به
conveyed
رساندن
bring
رساندن به
convey
رساندن
conveys
رساندن
brings
رساندن به
understand
رساندن
imply
رساندن
understands
رساندن
implies
رساندن
supply
رساندن
supplied
رساندن
supplying
رساندن
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
ratified
بتصویب رساندن
outwork
بانجام رساندن
make a reality
به انجام رساندن
ratify
بتصویب رساندن
ratifies
بتصویب رساندن
ratifying
بتصویب رساندن
put into practice
به انجام رساندن
consummating
بپایان رساندن
fulfill
[American]
به انجام رساندن
mar
اسیب رساندن
hurting
ازار رساندن
hurt
ازار رساندن
to bring to an issve
به نتیجه رساندن
supplying
رساندن دادن به
supply
رساندن دادن به
marring
اسیب رساندن
supplied
رساندن دادن به
marred
اسیب رساندن
execute
به انجام رساندن
hurts
ازار رساندن
consummated
بپایان رساندن
consummate
بپایان رساندن
exponentiation
به توان رساندن
utilizes
بمصرف رساندن
utilizing
بمصرف رساندن
molest
ازار رساندن
molested
ازار رساندن
molesting
ازار رساندن
to see through
به پایان رساندن
put into effect
به انجام رساندن
to put a period to
بپایان رساندن
to go to with
بپایان رساندن
kills
به قتل رساندن
kills
بقتل رساندن
utilize
بمصرف رساندن
utilising
بمصرف رساندن
exponentiation
بتوان رساندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com