Dictiornary-Farsi | مصالح شکسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (9 milliseconds)

English	Persian
ballast	مصالح شکسته


Search result with all words

ballast	شن ریزی مصالح شکسته
brick ballast	مصالح شکسته اجری
stone ballast	مصالح شکسته سنگی
Other Matches

telescopic	دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
roof covering material	مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
mantling	مصالح
materials	مصالح
material	مصالح
donors	مصالح
donor	مصالح
compromiser	مصالح
waste material	مصالح وازده
overburden	مصالح رویی
sealing compound	مصالح سیلکوت
binding material	مصالح چسبنده
endurance limit	حد دوام مصالح
engineering material	مصالح مهندسی
foundation materials	مصالح پی سازی
rubble hard core	مصالح اوار
rubble hard core	مصالح تخریب
ballast	مصالح شسته
building material	مصالح ساختمان
building material	مصالح ساختمانی
reason of state	مصالح مملکتی
reason of state	مصالح عمومی
road making material	مصالح راه
public interests	مصالح عامه
coated materials	مصالح اغشته
road making material	مصالح راهسازی
material testing	ازمایش مصالح
considerations of public interest	مصالح مرسله
permeable materials	مصالح تراوا
hard core	مصالح تخریب
hard core	مصالح اوار
materials	مصالح ساختمان
material	جنس مصالح
material	مصالح ساختمان
materials	جنس مصالح
testing of materials	ازمایش مصالح
masonry dam	سد با مصالح بنایی
talus meterial	مصالح سنگریز
strength of materials	مقاومت مصالح
aggregates	مصالح دانهای
aggregate	مصالح دانهای
impervious materials	مصالح ناتراوا
stuffed	جنس مصالح
impermeable materials	مصالح ناتراوا
stuff	جنس مصالح
paving	مصالح سنگفرش
flooring	مصالح کف سازی
impermeable materials	مصالح نفوذناپذیر
stuffs	جنس مصالح
storage pile	انبار مصالح در کارگاه
sheeting	مصالح ورق سازی
uniform aggregate	مصالح ریزدانه یکنواخت
aggregate flow diagram	نمودار تهیه مصالح
testing of materials	ازمایش مقاومت مصالح
semipermeable materials	مصالح نیمه تراوا
brick masonary channel	کانال با مصالح اجری
transferor	مصالح انتقال دهنده
semipervious materials	مصالح نیمه تراوا
coarse aggregate	مصالح درشت دانه
masonery	مصالح ساختمانی سنگتراشی
masonery bond	بست مصالح بنایی
masonry lining	پوشش با مصالح ساختمانی
material storage area	انبار مصالح ساختمانی
aggregates	کلوخه مصالح سنگی
florring	مصالح فرش اطاق
aggregates	مصالح دانه بندی
endowment for the benefit of the public	وقف بر مصالح عامه
coated materials	مصالح اندود شده
aggregate	مصالح دانه بندی
aggregate	کلوخه مصالح سنگی
material testing laboratory	ازمایشگاه مصالح ساختمانی
roofing	مصالح ساختن بام
studding	مصالح ساختمانی از قبیل تیروغیره
jerry build	با مصالح ارزان ساختمان کردن
selected fill	مصالح انتخابی برای خاکریزی
material testing machine	دستگاه ازمایش مقاومت مصالح
ticky-tacky [American E]	جنس بنجل [مصالح ساختمان]
coarse aggregate	مصالح دانه بندی درشت
electric wiring material	مصالح سیم کشی برق
sheathing	مصالح مخصوص غلاف یا پوشش
fine aggregate	مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
aggregate interlocking	بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
in pieces	شکسته
cursive	خط شکسته
fracted	شکسته
running hand	خط شکسته
fragmental	شکسته
heart broken	دل شکسته
heartsick	دل شکسته
fragmentary	شکسته
disrupted	شکسته
downhearted	دل شکسته
zigzagged	شکسته
zigzag	شکسته
zigzagging	شکسته
broken-hearted <adj.>	دل شکسته
zigzags	شکسته
heartbroken	دل شکسته
shakier	شکسته
broken	شکسته
shakiest	شکسته
shaky	شکسته
wrecked	شکسته
hauls	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
hauling	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
haul	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
hauled	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
tubing	مصالح لوله سازی ولوله کشی
german giant swing	افتاب شکسته
fyloft	صلیب شکسته
osteopathist	شکسته بند
framentary	شکسته ناقص
shard	کوزه شکسته
fracture	سطح شکسته
fractured	سطح شکسته
fractures	سطح شکسته
giant circle	افتاب شکسته
bone setter	شکسته بند
pointed bracket	پرانتز شکسته
angle bracket	پرانتز شکسته
puncture	شکسته شدن
punctured	شکسته شدن
punctures	شکسته شدن
puncturing	شکسته شدن
orthopaedics	شکسته بندی
modesty	شکسته نفسی
orthopedics	شکسته بندی
broken <adj.>	شکسته [دستگاهی]
hot short	شکسته گرم
taxis	شکسته بندی
haken kreuz	صلیب شکسته
chevron	پرانتز شکسته
flinders	قطعات شکسته
fracturing	سطح شکسته
broken stone	سنگ شکسته
wrecked	کشتی شکسته
bone setting	شکسته بندی
bonesetter	شکسته بند
wrech	کشتی شکسته
broken	شکسته شده
distort	شکسته شدن
distorts	شکسته شدن
split screen	صفحه شکسته
split-screen	صفحه شکسته
to run upon the rocks	شکسته شدن
shatters	قطعات شکسته
red short	شکسته سرخ
shatter	قطعات شکسته
deject	دل شکسته کردن
cold short	شکسته سرد
raddled	شکسته شده
shards	کوزه شکسته
sherd	کوزه شکسته
doddered	شکسته سست
cauliflower ear	گوش شکسته
castway	کشتی شکسته
a broken arm	بازوی شکسته
crushed stone	سنگ شکسته
masonary	مصالح ساختمانی مانند اجر سیمان و غیره
haul road	راه مخصوص حمل مصالح ساختمانی به کارگاه
internationalism	عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
potsherd	تکه سفال شکسته
zircon	سخن دست و پا شکسته
to humble oneself	شکسته نفسی کردن
cast away	کشتی شکسته مطرود
broken hardening	سخت گردانی شکسته
broken english	انگلیسی دست و پا شکسته
bowed down by grief	شکسته شده ازغم
agmatology	علم شکسته بندی
humble	شکسته نفسی کردن
pulled	شکسته شده افتاده
refracted	شکسته شدن نور
humblest	شکسته نفسی کردن
jargon	سخن دست و پا شکسته
splint	وسایل شکسته بندی
shipwreck	کشتی شکسته شدن
shipwrecks	کشتی شکسته شدن
brokenly	بطور شکسته یا بریده
refracts	شکسته شدن نور
refracting	شکسته شدن نور
infirmly	بطور علیل یا شکسته
shipwrecked	کشتی شکسته شدن
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
refract	شکسته شدن نور
splint	چوب شکسته بندی
chippings	سنگ شکسته ریز
aggregate batcher	تعیین وزن مصالح ریزدانه جهت ساختن بتن
In my broken English .	با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wrecked	باقی مانده ازکشتی شکسته
to feel humbled	احساس شکسته نفسی کردن
The socket is broken.	پریز برق شکسته است.
whitewater	قسمت اشفته موج شکسته
to be humbled	احساس شکسته نفسی کردن
swastika	صلیب شکسته المان نازی
wrech	شکسته یا خراب شدن کشتی
aggregate batching plant	دستگاه تعیین وزن مصالح ریزدانه جهت ساختن بتن
plaster of Paris	گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster casts	گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long. <proverb>	یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster cast	گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن