Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
inviolability
مصون بودن فرستاده دیپلماتیک ازهر نوع تعدی و اهانت
Other Matches
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
in all respects
ازهر لحاظ
round and round
ازهر طرف
to all intents and purposes
ازهر لحاظ
in every respect
ازهر لحاظ
diplomatic
دیپلماتیک
people of all ranks
مردم ازهر طبقه
diplomatic privileges
امتیازات دیپلماتیک
diplomatic channels
مجاری دیپلماتیک
diplomatic immunity
مصونیت دیپلماتیک
diplomatic corps
هیات دیپلماتیک
diplomatic relations
روابط دیپلماتیک
ana
ازهر کدام بمقدار مساوی
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
rupture of diplomatic relations
قطع روابط دیپلماتیک
diplomatist
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
privileged
مصون
immundity
مصون
inviolate
مصون
immune
مصون
invioable
مصون
inviolable
مصون
inviolable
مصون ازتعرض
irrefrangible
نگفتنی مصون
infallible
مصون از خطا
immunization
مصون کردن
inviolably
بطور مصون
sacred cow
شخص مصون از انتقاد
immune from disease
مصون از گرفتن ناخوشی
sacred cows
شخص مصون از انتقاد
mithridatize
از اثر زهر مصون کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
franked
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
encroachment
تعدی
excessive use
تعدی
attack
تعدی
infringing
تعدی
attacks
تعدی
transitivity
تعدی
inbreak
تعدی
attacked
تعدی
oppression
تعدی
injustices
تعدی
injustice
تعدی
incursions
تعدی
incursion
تعدی
extravagances
تعدی
extravagance
تعدی
infringes
تعدی
encroachments
تعدی
intrusion
تعدی
intrusions
تعدی
infringe
تعدی
infringed
تعدی
inroad
تعدی هجوم
trepass
تعدی کردن
wrongful act and misuse
تعدی و تفریط
transitivity principle
اصل تعدی
encroachment and waste
تعدی و تفریط
abusive
تهمت تعدی
oppress
تعدی کردن
aggro
تعدی و تهاجم
do injustice to
تعدی کردن
oppresses
تعدی کردن
oppressing
تعدی کردن
tortious
مبتنی بر تعدی و تفریط
to gain ground
تجاوزکردن تعدی کردن
trespassed
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespassing
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespasses
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespass
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
envoys
فرستاده
envoi
فرستاده
emissary
فرستاده
missionary
فرستاده
emissaries
فرستاده
sent
فرستاده
missionaries
فرستاده
apostle
فرستاده
envoy
فرستاده
apostles
فرستاده
dunnage
کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
victimised
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimized
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimize
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimises
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimising
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizing
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
gross negligence
تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
ingrate
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
victimizes
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
parlementaire
فرستاده جنگی
envoys
فرستاده مامور
nunico
فرستاده پاپ
legate
فرستاده پاپ
legates
فرستاده پاپ
opostolic delegate
فرستاده پاپ
forwarded
<adj.>
<past-p.>
فرستاده شده
envoys
فرستاده سیاسی
delivered
<adj.>
<past-p.>
فرستاده شده
messengers
فرستاده رسول
messenger
فرستاده رسول
god's messenger
فرستاده خدا
envoy
فرستاده سیاسی
envoy
فرستاده مامور
consigned
<adj.>
<past-p.>
فرستاده شده
committed
<adj.>
<past-p.>
فرستاده شده
disdain
اهانت
despite
اهانت
scorning
اهانت
scorned
اهانت
scorn
اهانت
impertinence
اهانت
contumely
اهانت
insolence
اهانت
contempt
اهانت
disdained
اهانت
scorns
اهانت
misprize
اهانت
impertinency
اهانت
disdaining
اهانت
disdains
اهانت
voluntary waste
تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
advance
ازپیش فرستاده شده
advances
: ازپیش فرستاده شده
sent via e-mail
بوسیله ایمیل فرستاده شد
advancing
ازپیش فرستاده شده
envoy extraordiinary
فرستاده فوق العاده
scorned
اهانت کردن
scorning
اهانت کردن
floutingly
ازروی اهانت
scorn
اهانت کردن
baffling
پریشانی اهانت
baffles
پریشانی اهانت
flouts
اهانت کردن
baffled
پریشانی اهانت
baffle
پریشانی اهانت
sniffy
اهانت امیز
scorns
اهانت کردن
flouted
اهانت کردن
hubristic
اهانت امیز
to badmouth
اهانت زدن
humiliatory
اهانت امیز
disrespect
بی حرمتی اهانت
scornful
اهانت امیز
contemptuous
اهانت امیز
disdianful
اهانت امیز
offense
اهانت توهین
flout
اهانت کردن
contumelious
اهانت کننده
contempt og court
اهانت به دادگاه
offenses
اهانت توهین
offence
اهانت توهین
treat with insolence
اهانت کردن به
flouting
اهانت کردن
asperse
اهانت وارداوردن
disdainful
اهانت اور
jus ex injuria non oritur
تعدی و تجاوز فرد برای اوحقی ایجاد نمیکند
remittee
گیرنده وجه فرستاده شده
invisible exports
فرستاده هایا صادرات نامحسوس
to be moved to another school
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
injuriously
بطور اهانت امیز
hubristic
مغرورانه اهانت کننده
No offence!
قصد اهانت ندارم!
offensiveness
اهانت امیزی بدی
offensives
اهانت امیز تهاجمی
offensive
اهانت امیز تهاجمی
offensively
بطور اهانت امیز
No harm meant!
قصد اهانت ندارم!
sniffish
بطور اهانت امیز
trespassing
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespass
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
wirephoto
عکسی که بوسیله بی سیم فرستاده میشود
contempt of court
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt
[criminal offence]
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
smear word
عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
scoff
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
That's a bit much!
<idiom>
این اهانت است !
[اصطلاح روزمره]
scoffing
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
Things can't remain this way.
<idiom>
این اهانت است !
[اصطلاح روزمره]
scoffs
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
contumeliously
ازروی اهانت یابی حرمتی مغرورانه
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
work drawing
نقشه یاتفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
to look at somebody with contempt
به کسی با اهانت
[تحقیر آمیز]
نگاه کردن
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
wastes
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
embassies
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com