Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (16 milliseconds)
English	Persian
to gauge a vessel	مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
Other Matches
to gauge rainfall	مقداربارندگی راسنجیدن یااندازه گرفتن
to take the a	بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
to girt a tree	دوردرختی راپیمودن
glassful	مظروف یک لیوان
basketful	مظروف یک سبد
capacity load	بار مظروف
saucerful	مظروف یک نعلبکی
panful	مظروف یک تاوه یا دیگچه
contents of a vessel	دارایی یامحتویات فرف مظروف
adverbial	فرفی
gyle tun	فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود)
cornucopia	فرفی شبیه بشاخ یا قیف
gyle fat	فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود
to dash a vessel to pieces	فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
dripping pan	فرفی که چکیده کباب دران میریزد
eye cup	فرفی که چشم رادران نگاه داشته
fire pot	فرفی که ازاتش یامواداتشگیرپرکرده پرت میکردند
drainer	خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
gallonage	فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
acquires	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
acquire	گرفتن
catch	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
seize	گرفتن
seizes	گرفتن
acquiring	گرفتن
cease	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
overtake	گرفتن
overtaken	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
seized	گرفتن
ceased	گرفتن
overtakes	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
resume	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
retreats	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
break out	در گرفتن
obturate	گرفتن
pushing	گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
abate	اب گرفتن از
to get used to	خو گرفتن [به]
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
getting	گرفتن
detract	گرفتن
lutes	گل گرفتن
to take up	گرفتن
to shut off	را گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
tong	گرفتن
accustom	خو گرفتن
unsay	پس گرفتن
accustoming	خو گرفتن
wive	زن گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
to lay a wager	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
lute	گل گرفتن
reclaims	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
detracted	گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
capture	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to break in	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
wed	گرفتن
holds	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
hold	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
captures	گرفتن
capturing	گرفتن
to hunt out	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to get at	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
situate	جا گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to catch on	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
despumate	کف گرفتن از
acclimatises	خو گرفتن
resumption	از سر گرفتن
recapturing	پس گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
acclimatising	خو گرفتن
receives	گرفتن
deglutinate	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
get at	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
devest	گرفتن
false grip	گرفتن
cork	گرفتن
corks	گرفتن
skim	کف گرفتن از
disesteem	کم گرفتن
adeem	پس گرفتن
skim	گرفتن کف
skims	گرفتن کف
acclimatized	خو گرفتن
receive	گرفتن
catch on	گرفتن
gets	گرفتن
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
recaptured	پس گرفتن
get	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
recapture	پس گرفتن
accustoms	خو گرفتن
nail	گرفتن
recaptures	پس گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
to be divorced from	طلاق گرفتن از
to fall into a habit	عادتی گرفتن
undertaking	به عهده گرفتن
to fall into a habit	خویی گرفتن
mists	ابهام مه گرفتن
to enter	دردست گرفتن
inducted	انرژی گرفتن
be granted a divorce by	طلاق گرفتن از
induct	انرژی گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com