English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
horsy معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
Other Matches
horsey وابسته به اسب دوانی معتاد به اسب دوانی
raced اسب دوانی
race اسب دوانی
horse racing اسب دوانی
races اسب دوانی
horse race مسابقه اسب دوانی
race card برنامه اسب دوانی
jockeys سوارکاراسب دوانی شدن
jockey سوارکاراسب دوانی شدن
jockeying اسب دوانی فریب
hippodrome میدان اسب دوانی سیرک
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
dash مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dashed مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dashes مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
hippodrome [میدان اسب دوانی یونانی]
sweep stake شرط بندی اسب دوانی
the hurdles اسپ دوانی با پرش از موانع
hurdle race اسب دوانی با پرش از موانع
sweepstakes شرط بندی در اسب دوانی
sweepstake شرط بندی در اسب دوانی
pari mutuel شرط بندی در اسب دوانی
hurdles اسب دوانی با پرش از ارتفاع
sweep stakes شرط بندی اسب دوانی
hurdle اسب دوانی با پرش از ارتفاع
jockey نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
jockeys نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
dopes معتاد
wont معتاد
to addict oneself معتاد
dope معتاد
habitue معتاد
used معتاد
wont معتاد به
confirmed معتاد
accustomed معتاد
addicts معتاد
habitual معتاد
addict معتاد
addicted معتاد
inveterate معتاد
wonted معتاد
hophead معتاد
derby نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
totalizator ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
poolroom اطاق شرط بندی مسابقه اسب دوانی
steeplechases اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
totalisator ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
steeplechase اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
derbies نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
totalizer ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
wino معتاد به شراب
customizing معتاد کردن
couch potatoes معتاد به تلویزیون
workaholic معتاد به پرکاری
customizes معتاد کردن
addicted to nicotine <adj.> معتاد به نیکوتین
customized معتاد کردن
customize معتاد کردن
customising معتاد کردن
customises معتاد کردن
couch potato معتاد به تلویزیون
customised معتاد کردن
addictive معتاد کننده
hyping معتاد به موادمخدره
inurement معتاد سازی
inure or en معتاد کردن
addict خو گرفته معتاد
workaholics معتاد به پرکاری
hophead شخص معتاد
addicts : خو گرفته معتاد
given معتاد datum
hypes معتاد به موادمخدره
hyped up معتاد به موادمخدره
accustoms معتاد ساختن
hyped معتاد به موادمخدره
hype معتاد به موادمخدره
accustoming معتاد ساختن
accustom معتاد ساختن
accustom معتاد شدن
paddocks میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
grandstand جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
grandstands جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
paddock میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
landlubbers معتاد بزندگی بری
disaccustom غیر معتاد ساختن
sappy کودن معتاد به مشروبات
scotopia چشمهای معتاد بتاریکی
bibber ادم معتاد به مشروب
landlubber معتاد بزندگی بری
dreamful معتاد بخواب دیدن
ringman کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
inuring معتاد کردن موجب شدن
somnambulant معتاد به راه رفتن در خواب
inured معتاد کردن موجب شدن
sesquipedalian معتاد به استعمال لغات دراز
inures معتاد کردن موجب شدن
inure معتاد کردن موجب شدن
somnambular معتاد به راه رفتن در خواب
couch potato معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
handing بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
driving سواری
rides سواری
ride سواری
Woman sitting on the man کیر سواری
riding سواری
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
roadster اسب سواری
auto ماشین سواری
amaxophobia سواری هراسی
surf riding موج سواری
troopers اسب سواری
trooper اسب سواری
roadsters اسب سواری
manege اسب سواری
motorcar خودرو سواری
hackney اسب سواری
passenger car اتومبیل سواری
jockeying اسب سواری
equitation هنراسب سواری
saddle horse اسب سواری
saddler اسب سواری
surf موج سواری
surfing موج سواری
cycling دوچرخه سواری
to take a ride سواری کردن
top boot چکمه سواری
jumbling سواری کردن
horsemanship اسب سواری
hacking jackets کت اسب سواری
hacking jacket کت اسب سواری
skim boarding موج سواری
surfriding موج سواری
passenger car trailer تریلرخودروی سواری
saddles سواری کردن
saddled سواری کردن
jumble سواری کردن
jumbled سواری کردن
jumbles سواری کردن
saddle سواری کردن
autos ماشین سواری
to take a drive سواری کردن
plater صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
surfmanship مهارت در موج سواری
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to give somebody a ride به کسی سواری دادن
jodhpur شلوار چسبان سواری
to go by bicycle دوچرخه سواری کردن
manege اموزشگاه اسب سواری
sailable قابل سواری دردریا
to ride a bicycle دوچرخه سواری کردن
outride در سواری پیش افتادن از
motor road جاده موتور سواری
velodrome پیست دوچرخه سواری
to learn to ride سواری یاد گرفتن
habits لباس سواری زنانه
troopers اسب سواری نظامی
riding habit جامه سواری زنانه
trooper اسب سواری نظامی
equestrian مربوط به اسب سواری
drives رانش سواری دوندگی
drives سواری کردن کوبیدن
drive رانش سواری دوندگی
hacking اسب سواری تفریحی
bicycle path مسیر دوچرخه سواری
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
cavalcades سواری گردش سواره
drive سواری کردن کوبیدن
riding habits جامه سواری زنانه
surfboards تخته موج سواری
surfboard تخته موج سواری
cavalcade سواری گردش سواره
nag اسب کوچک سواری
habit لباس سواری زنانه
nagged اسب کوچک سواری
harness horse اسب سواری یا بارکش
bicycle دوچرخه سواری کردن
nags اسب کوچک سواری
bicycles دوچرخه سواری کردن
barged تخته بزرگ موج سواری
wake surfing موج سواری بدنبال قایق
barges تخته بزرگ موج سواری
stick تخته موج سواری شلاق
freestyle موج سواری بامانور ازاد
to stand treat هزینه مهمانی یا سواری رادادن
barge تخته بزرگ موج سواری
windsurfing موج سواری با تخته و بادبان
rodeos مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
equitation هنر سواری و مهار اسب
windsurfers تخته موج سواری با بادبان
windsurfer تخته موج سواری با بادبان
rodeo مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
eventing انواع مسابقه اسب سواری
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
body surf موج سواری بدون تخته
to get a ride with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
charreada سواری مکزیکی اسب وحشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com