English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
vain مغرورانه بطور بیهوده
Other Matches
futilely بطور بیهوده
ineffectually بطور بیهوده
absurdly بطور بیهوده و مزخرف
inanely بطور پوچ یا بی معنی بیهوده
insolently مغرورانه
haughtily مغرورانه
contemptuous مغرورانه
conceitedly مغرورانه
consequentially مغرورانه
lofty مغرورانه
hubristic مغرورانه اهانت کننده
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
contumeliously ازروی اهانت یابی حرمتی مغرورانه
smirk لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
smirked لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
smirks لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
smirking لبخند مغرورانه زدن پوزخند زدن
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
kibosh بیهوده
in vain بیهوده
uselessly بیهوده
non-starter بیهوده
idlest بیهوده
idles بیهوده
idled بیهوده
wastes بیهوده
non-starters بیهوده
idle بیهوده
dull بیهوده
driftless بیهوده
jejune بیهوده
ineffectively بیهوده
pointless بیهوده
thankless بیهوده
purposeless بیهوده
to no purpose بیهوده
waste بیهوده
rodomontade بیهوده
ineffective بیهوده
futile بیهوده
unavailing بیهوده
of no issue بیهوده
ineffectual بیهوده
vain بیهوده
dulled بیهوده
futility بیهوده گی
bootless بیهوده
trashiest بیهوده
unfruitful بیهوده
trashier بیهوده
dulls بیهوده
dulling بیهوده
dullest بیهوده
purposelessly بیهوده
duller بیهوده
trashy بیهوده
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
dead pull کوشش بیهوده
ranting بیهوده گویی
rants بیهوده گویی
ineffectual struggle کوشش بیهوده
fribble کار بیهوده
wild-goose chases تلاش بیهوده
wild-goose chase تلاش بیهوده
wild goose chase تلاش بیهوده
babble سخن بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
mockery زحمت بیهوده
an abortive attempt کوشش بیهوده
flash in the pan کوشش بیهوده
farce کار بیهوده
farces کار بیهوده
ranted بیهوده گویی
rant بیهوده گویی
inutile بیهوده نامناسب
babbles سخن بیهوده
without result بی نتیجه بیهوده
havers بیهوده چرند
babbled سخن بیهوده
to dally بیهوده گذرانیدن
he speaks to the purpose بیهوده نمیگوید
wasteful expenditures مخارج بیهوده
vaporing سخن بیهوده
unproductive consumption مصرف بیهوده
an absurd notion خیال بیهوده
ranten بیهوده گویی
hooey بیهوده مزخرف
blethering بیهوده گفتن
blethers بیهوده گفتن
fillip چیز بیهوده
claver گفتار بیهوده
lostlabour کوشش بیهوده
tautologic بیهوده تکرار کن
infructuous بیحاصل بیهوده
idle talk سخن بیهوده
fillips چیز بیهوده
blethered بیهوده گفتن
to go on بیهوده مگو
inert society جامعه بیهوده
false pride غرور بیهوده
frustrated باطل بیهوده
blether بیهوده گفتن
to break butterfly on wheel کوشش بیهوده کردن
dawdles بیهوده وقت گذراندن
dawdled بیهوده وقت گذراندن
to beat the air کوشش بیهوده کردن
frivolous پوچ بیهوده وبیمعنی
impracticable غیر عملی بیهوده
inanity بیهودگی کار بیهوده
moons بیهوده وقت گذراندن
fiddles کار بیهوده کردن
dillydally بیهوده وقت گذراندن
dawdle بیهوده وقت گذراندن
piddle کار بیهوده کردن
small talk حرف بیهوده زدن
jiving کلمات بیهوده واحمقانه
boondoggle [American English] وقت بیهوده گذرانی
jives کلمات بیهوده واحمقانه
dawdling بیهوده وقت گذراندن
to loaf a way one's time بیهوده وقت گذراندن
fiddle کار بیهوده کردن
loaf وقت را بیهوده گذراندن
piddles کار بیهوده کردن
to milk the ram کوشش بیهوده کردن
delusion پندار بیهوده وهم
delusions پندار بیهوده وهم
moon بیهوده وقت گذراندن
jauk بیهوده وقت گذراندن
quiddle بیهوده وقت گذرانیدن
fiddled کار بیهوده کردن
to lop a bout بیهوده وقت گذراندن
frivol کار بیهوده کردن
to muck a bout بیهوده وقت گذراندن
dawdler بیهوده وقت گذران
to break butterfly on wheel بیهوده صرف نیروکردن
piddled کار بیهوده کردن
jived کلمات بیهوده واحمقانه
jive کلمات بیهوده واحمقانه
to plough the sand کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to loiter a way one's time وقت خود را بیهوده گذرانیدن
to p at or in an occpation بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
to plough sands کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
piffle من من کردن حرف بیهوده زدن
improperly بطور غلط بطور نامناسب
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
incisively بطور نافذ بطور زننده
snoozes خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
nugacity چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
snoozing خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozed خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
to saunter through life عمر را بیهوده وبا ولگردی گذرانیدن
snooze خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
hypochondria اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
cannon fodder [soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed] خوراک توپ [سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
Recycle Bin نشانهای روی صفحه نمایش ویندوزکه مانند محل نگهداری کاغذهای بیهوده است
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
garbage in garbage out اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
gigo اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
wastes حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste حرام کردن بیهوده تلف کردن
run through <idiom> اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
flabbily بطور شل و ول
confusedly بطور در هم و بر هم
transtively بطور
meanly بطور بد
loosely بطور شل یا ول
streakily بطور خط خط
atilt بطور کج
lastingly بطور پا بر جا
wetly بطور تر
infernally بطور جهنمی
inimically بطور مغایر
insecurely بطور نا امن
innumerably بطور بیشمار
injuriously بطور مضر
inanimately بطور بیجان
inadmissibly بطور ناروا
in relief بطور برجسته
in series بطور مسلسل
inaccurately بطور نادقیق
inaccurately بطور نادرست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com