English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
English Persian
inordinate مفرط غیر معتدل
Other Matches
extravagant مفرط
extreme مفرط
thorough going مفرط
excessive مفرط
intensive مفرط
furor عشق مفرط
hydromania میل مفرط به اب
hypercritical مفرط در انتقاد
exorbitantly بطور مفرط
overuse استعمال مفرط
overcompensation جبران مفرط
belle indifference بی اعتنایی مفرط
overprotection حمایت مفرط
profound interest میل مفرط
mania for nunting عشق مفرط بشکار
hypercritically از روی انتقاد و مفرط
boisterous مفرط بلند وناهنجار
To be exhausted. از پا افتادن ( خستگی مفرط )
rage میل مفرط خشمناک شدن
overly به طور مفرط فزون کارانه
raged میل مفرط خشمناک شدن
rages میل مفرط خشمناک شدن
dipsomania میل مفرط به نوشابههای الکلی
oenomania میل مفرط به نوشابه ها یا الکی
dipsomaniac کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
thrashing مقدار مفرط حرکت صفحات ازحافظه ثانوی به حافظه داخلی
moderate معتدل
mitigative معتدل
moderated معتدل
moderates معتدل
moderating معتدل
moderate fog مه معتدل
mitigatory معتدل
greenest معتدل
milder معتدل
saner معتدل
sane معتدل
mildest معتدل
middlemen معتدل
middleman معتدل
soft spoken معتدل
soft-spoken معتدل
mild معتدل
green معتدل
temperate معتدل
sanest معتدل
sober معتدل
soberly معتدل
mediums متوسط معتدل
medium متوسط معتدل
temperate climate اقلیم معتدل
temperate climate اب و هوای معتدل
moderate sea دریای معتدل
modest معتدل نسبتا کم
attemper معتدل کردن
moderates ماده معتدل کننده
sane views نظریات معقولانه یا معتدل
moderated ماده معتدل کننده
moderate ماده معتدل کننده
moderating ماده معتدل کننده
ambivert ادم معتدل و میانه رو
soft shell دارای عقیده معتدل
alloy عیار زدن معتدل کردن
slakes معتدل شدن کاهش یافتن
slake معتدل شدن کاهش یافتن
slaked معتدل شدن کاهش یافتن
modifies تغییر دادن معتدل ساختن
season ادویه زدن معتدل کردن
seasoned ادویه زدن معتدل کردن
seasons ادویه زدن معتدل کردن
modify تغییر دادن معتدل ساختن
modifying تغییر دادن معتدل ساختن
alloys عیار زدن معتدل کردن
jabiru لک لک ابزی نقاط گرم و معتدل امریکا
intemperate zone منطقه غیر معتدل یرد یا بسیارگرم
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
tempers معتدل کردن میزان کردن
tempered معتدل کردن میزان کردن
temper معتدل کردن میزان کردن
socialist international بین الملل سوسیالیست انجمن جهانی احزاب سوسیال دمکرات در لندن که به سال 1591 تاسیس یافته است واعضا ان را احزاب سوسیالیست معتدل تشکیل می دهند
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com