Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
English
Persian
convict
مقصر دانسته شدن
convicted
مقصر دانسته شدن
convicting
مقصر دانسته شدن
convicts
مقصر دانسته شدن
Other Matches
deliberating
دانسته
prepensely
دانسته
deliberates
دانسته
deliberated
دانسته
deliberate
دانسته
wilfully
دانسته
intentionally
دانسته
knowingly
دانسته
data
سوابق دانسته ها
studied
دانسته عمدی
blah
از پیش دانسته
knowledge
آنچه دانسته است
pips
انواع امراض مختلفی که سابقاانهارا کوفت سوء هاضمه و سرفه و امثال ان دانسته اند
pip
انواع امراض مختلفی که سابقاانهارا کوفت سوء هاضمه و سرفه و امثال ان دانسته اند
pipped
انواع امراض مختلفی که سابقاانهارا کوفت سوء هاضمه و سرفه و امثال ان دانسته اند
pipping
انواع امراض مختلفی که سابقاانهارا کوفت سوء هاضمه و سرفه و امثال ان دانسته اند
blamable
مقصر
delinquents
مقصر
at fault
<idiom>
مقصر
shorrcomer
مقصر
sinners
مقصر
sinner
مقصر
blameful
مقصر
tort feasor
مقصر
non feasor
مقصر
nocent
مقصر
shortcomer
مقصر
in fault
مقصر
faultful
مقصر
deliquent
مقصر
delinquent
مقصر
culprit
مقصر
guilty
مقصر
culpable
مقصر
hangdog
مقصر
culprits
مقصر
blameworthy
مقصر
faulty
مقصر
to get the blame
مقصر شدن
defaulters
سرباز مقصر
blame
مقصر دانستن
blames
مقصر دانستن
blamed
مقصر دانستن
blaming
مقصر دانستن
faulty
مقصر نکوهیده
faults
مقصر دانستن
faulted
مقصر دانستن
fault
مقصر دانستن
defaulter
سرباز مقصر
faultily
بطور معیوب یا مقصر
to blame one another
همدیگر را مقصر کردن
self incrimination
مقصر شماری خود
to be to blame for something
مقصر درکاری بودن
convicts
شخص مقصر و محکوم
incriminating
مقصر قلمداد کردن
convicting
شخص مقصر و محکوم
incriminate
مقصر قلمداد کردن
convicted
شخص مقصر و محکوم
convict
شخص مقصر و محکوم
incriminates
مقصر قلمداد کردن
incriminated
مقصر قلمداد کردن
perpetrated
مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrating
مرتکب کردن مقصر بودن
They held me culpable for the accident.
آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
perpetrate
مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates
مرتکب کردن مقصر بودن
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
inculpate
تهمت زدن به مقصر دانستن
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
to be on a guilt trip
<idiom>
احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند
[اصطلاح روزمره]
self condemned
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
turtle border
حاشیه سماوری
[در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
Cypress design
طرح درخت سرو
[سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com