Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
liberty man
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
Other Matches
dare he go?
ایا جرات دارد برود
i advised him to go there
به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
it pleased him to go
خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach marker
علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
shore to shore movement
عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
inshore
بطرف ساحل جلو ساحل
sailoring
ملوانی
to follow the sea
ملوانی کردن
sail locker
انبار ملوانی
marlinspike seamanship
ملوانی کردن
seaman's eye
بینش ملوانی
seaman's eye
دید ملوانی
hornpipe
رقص ملوانی
boatswain's call
سوت ملوانی
sea bag
کیسه ملوانی
advanced rigging
ملوانی پیشرفته
nautical
مربوط به دریانوردی ملوانی
sail locker
انبار وسایل ملوانی
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
palm and needle
کفه چرمی ملوانی و سوزن
seaman recruit
دانش اموز ملوانی دریایی
seaman's eye
دقت پیش بینی ملوانی مهارت دریایی
reefers
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
foretopman
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
reefer
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
prints
برود
printed
برود
let him go
برود
print
برود
it is necessary for him to go
باید برود
he refused to go
نخواست برود
let him go
بگذارید برود
tell him to go
بگویید برود
he insists on going
اصراردارد که برود
he was made to go
او را وادارکردند برود
he is not willing to go
نیست برود
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
he is indisposed to go
مایل نیست برود
he was motioned to go
باو اشاره شد که برود
in order that he may go
برای اینکه برود
i made him go
او را وادار کردم برود
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
he did not d. to go
جرات نکرد که برود
he refused to go
حاضر نشد برود
none but the old shold go
کسی مگربزرگان برود
he was signalled to go
باو اشاره شد که برود
he needs must go
ناچار باید برود
it is necessary for him to go
لازم است برود
he durst not go
جرات نکرد که برود
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
sticker
[guest]
مهمانی که نمی خواهد برود
it is necessary for him to go
براو واجب است که برود
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
He will not sleep in a place which can get wt unde.
<proverb>
جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
I am counting(relying) on you, dont let me down.
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty
کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
actions
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
threshholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out
از کسی پرسیدن که آیا مایل است
[با شما]
بیرون برود
[جامعه شناسی]
joint
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
shores
ساحل
rivage
ساحل
shore
ساحل
ashore
به ساحل
landside
ساحل
banks
ساحل
beached
ساحل
beaches
ساحل
brae
ساحل
bank
ساحل
sea shore
ساحل
coasts
ساحل
causey
ساحل
coast
ساحل
littoral
ساحل
beach
ساحل
coastward
بطرف ساحل
riparian
ساحل رودخانه زی
on shore
روی ساحل
hard beach
ساحل مستحکم
backshore beach
ساحل جزرو مد
land combat
نبرد در ساحل
bank revetment
پوشش ساحل
near shore
نزدیک به ساحل
beach party
تیم ساحل
coastwards
بطرف ساحل
in
نزدیک ساحل
bankside
شیب ساحل
in-
نزدیک ساحل
coast guardsman
ساحل بان
low lander
ساحل نشین
coastward
درامتداد ساحل
bank protection
ساحل داری
back beach
ساحل جزرو مد
coastwards
درامتداد ساحل
attack group
گروه تک به ساحل
coastwise
درطول ساحل
coral reef
ساحل مرجانی
basegram
پیام از ساحل
sandbank
ساحل شنی
beached
ساحل شنی
stethe
ساحل رودخانه
shore duty
خدمت ساحل
beached
زدن به ساحل
beach
ساحل شنی
backshore
ساحل جزرو مد
inshore
به طرف ساحل
onshore
واقع در ساحل
shoreline
خط ساحل یا خط ساحلی
beach
زدن به ساحل
river line
خط ساحل رودخانه
seacoast
ساحل دریا
shorelines
خط ساحل یا خط ساحلی
sandbanks
ساحل شنی
river bank
ساحل رودخانه
river banks
ساحل رودخانه
shores
کرانه ساحل
beaches
ساحل شنی
shore
ساحل دریا
shore
کرانه ساحل
seashore
ساحل دریا
seashores
ساحل دریا
offshore
دور از ساحل
shores
ساحل دریا
beaches
زدن به ساحل
offshore
از جانب ساحل
sea coast
ساحل دریا
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
shoring
پیاده شدن در ساحل
retracts
دور شدن از ساحل
coast in point
نقطه ورود به ساحل
landing beach
ساحل پیاده شدن
insides
موج نزدیک ساحل
retracting
دور شدن از ساحل
coast defence
سازمان پدافنداز ساحل
seebreeze
باد از دریا به ساحل
retracted
دور شدن از ساحل
retract
دور شدن از ساحل
shelf
سراشیب ساحل دریا
the wares beat the shore
خوردن امواج به ساحل
lee shore
ساحل در معرض باد
hinterland
زمین پشت ساحل
the waves beats or the shore
امواج به ساحل می کوبد
hinterlands
زمین پشت ساحل
roadstead
لنگرگاه دور از ساحل
bank line
نخ ماهیگیری وصل به ساحل
ashore
بکنار بطرف ساحل
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
waterside
متعلق به کناردریا ساحل
bar
خور پیشرفتگی اب به ساحل
Ivory Coast
کشور ساحل عاج
put out
از ساحل عازم شدن
bars
خور پیشرفتگی اب به ساحل
inside
موج نزدیک ساحل
bank angle
زاویه شیب ساحل
riverain
ساکن ساحل رودخانه
offshore winds
بادخشکی بادهای دور از ساحل
debarkation net
پل تخلیه پرسنل ازکشتی به ساحل
landing attack
تک همراه با پیاده شدن به ساحل
skate boat
قایق بسته به ساحل در اغازمسابقه
surf cast
قلاب اندازی از ساحل در موج
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
coasting
کشتی رانی در طول ساحل
banks
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
shore break
موجهاییکه نزدیک ساحل می شکنند
cay
ساحل مرجانی یاشنی درجزیره
beaching gear
وسایل به ساحل کشیدن ناو
bank
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
landing forces
نیروها پیاده شونده به ساحل
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
to wash something up
بکنار ساحل شستن چیزی
to wash something ashore
بکنار ساحل شستن چیزی
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com