English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (7 milliseconds)
English Persian
reflect منعکس شدن
reflecting منعکس شدن
reflects منعکس شدن
Search result with all words
baffle منعکس
baffle صفحه منعکس کننده
baffled منعکس
baffled صفحه منعکس کننده
baffles منعکس
baffles صفحه منعکس کننده
baffling منعکس
baffling صفحه منعکس کننده
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
image منعکس کردن
images منعکس کردن
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
reflected منعکس
reactive منعکس شونده
reflect تامل کردن منعکس کردن
reflecting تامل کردن منعکس کردن
reflects تامل کردن منعکس کردن
resound منعکس کردن
resounded منعکس کردن
resounds منعکس کردن
periscope منعکس کننده نور دریچه دید
periscopes منعکس کننده نور دریچه دید
hologram تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
holograms تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
reflective بازتابنده منعکس سازنده
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
reflectively بطور منعکس شونده
reflector جسم منعکس کننده جسم صیقلی
reflector منعکس کننده
reflectors جسم منعکس کننده جسم صیقلی
reflectors منعکس کننده
abat voix منعکس کننده صدا
balloon reflector بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
barrel reflector منعکس کننده لوله
barrel reflector منعکس کننده وضع داخل لوله
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
catoptric وابسته به ایینه ونور منعکس شده
deep scattering layer لایههای منعکس کننده عمق دریا
delineascope پرژکتور منعکس کننده عکس در روی یک پرده پرژکتوراگراندیسمان عکس
indirect lighting نور منعکس شده
mach stem جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
re echo دوباره منعکس شدن
reecho دوبار منعکس شدن
reflected binary code رمز دودویی منعکس شده
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
relucent منعکس کننده نور متشعشع
ring with منعکس کردن
self reflexive منعکس کننده تصویر خود خود پژواکی
side reflector منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
thermocline لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
abat-voix [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
Partial phrase not found.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com