English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (5 milliseconds)
English Persian
discontinuous منفصل ناپیوسته
Other Matches
discontiguous ناپیوسته
acondylous ناپیوسته
discrete ناپیوسته
acondylose ناپیوسته
discontinuous ناپیوسته
discontinuous function تابع ناپیوسته
discontinuous phase فاز ناپیوسته
discrete variable متغیر ناپیوسته
dispersed phase فاز ناپیوسته
occulting light چراغ ناپیوسته دریایی
group occulating light چراغ ناپیوسته گروهی
gap grading دانه بندی ناپیوسته
banging صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bang صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bangs صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
detached منفصل
disconnected منفصل
off line منفصل
disjunct منفصل
disconnects منفصل کردن
disconnecting منفصل کردن
disconnect منفصل کردن
broken منقطع منفصل
to get one's mittimus منفصل شدن
acondylose منفصل بی اتصال
expulse منفصل کردن
acondylous منفصل بی اتصال
disarticulate منفصل شدن
disconnectedly بطور منفصل
disjoin منفصل متلاشی
to get the mitten منفصل شدن
accessories نمائات منفصل
freed مجاز منفصل
freeing مجاز منفصل
frees مجاز منفصل
caste طبقه منفصل
castes طبقه منفصل
free مجاز منفصل
sever منفصل کردن
severed منفصل کردن
severing منفصل کردن
severs منفصل کردن
caste system نظام طبقهای منفصل
detached shock wave موج ضربهای منفصل
discharge منفصل یااخراج کردن
reduced employees کارمندان منفصل گردیده
discharges منفصل یااخراج کردن
out of step دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
cirrus لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
dismisses منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
dismissing منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
dismiss منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com