English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
Other Matches
I need them tonight. من آنها را امشب میخواهم.
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
I need them before friday. من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
coincidence function پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
manager برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
managers برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
I'd like a ... من یک ... میخواهم.
I'd like ... من ... میخواهم.
I'd like ... من ... را میخواهم.
I'd like some orange juice. من آب پرتقال میخواهم.
I'd like some ... من کمی ... میخواهم.
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
I'd like a dye. من رنگ مو میخواهم.
i am in a hurry for it زود میخواهم
iam inclined to think میخواهم بگویم
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
I'd like some hair gel. من کمی ژل مو میخواهم.
I'd like a dessert, please. لطفا دسر میخواهم.
I'd like to pay. میخواهم پرداخت کنم.
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
I will be staying a month من میخواهم یک ماه بمانم.
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
an inceptive یعنی میخواهم لرزکنم
I'd like breakfast, please. لطفا صبحانه میخواهم.
I'd like some coffee. من یه مقدار قهوه میخواهم.
I'd like some soup. من مقداری سوپ میخواهم.
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
I'd like a sinlge room. من یک اتاق یک نفره میخواهم.
I'd like a room with twin beds. من یک اتاق با دو تخت میخواهم.
I'd like a room with bath. من یک اتاق با حمام میخواهم.
I'd like a face-pack. من ماسک صورت میخواهم.
i wish to stay here میخواهم اینجا بمانم
i want you to go میخواهم شما بروید
i express my regret for it پوزش میخواهم که چنین شد
i beg leave to say اجازه میخواهم بگویم
I'd like a shave. میخواهم ریشم را بزنم.
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
Fine, I will take it. خوب من اتاق را میخواهم.
to day امروز
it is nowrooz to day امروز
toad eater امروز
this day امروز
today امروز
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like a shave. میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
I'd like to hire a car. من میخواهم یک اتومبیل اجاره کنم.
i beg your pardon پوزش میخواهم معذرت می خواهم
I'd like a cup of coffee, please. لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
I want one of these please. لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
I'd like some small change. من قدری پول خرد میخواهم.
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like a shampoo and set. شامپو و خشک کردن میخواهم.
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
I'd like a double bed room. من یک اتاق با یک تخت دو نفره میخواهم.
This very day . همین امروز
Today me, tomarrow thee. <proverb> امروز من,فردا تو .
there was no mail to day امروز کاغذنداشتیم
this morning امروز بامداد
nowaday مال امروز
today of all days مخصوصا امروز
he wears a new suit to day امروز جامه
he has no temperature to day امروز تب ندارد
this d. a week یک هفته از امروز
I'd like a haircut, please. لطفا میخواهم موهایم را اصلاح کنم.
I'd like a shampoo for normal hair. من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
I want these clothes ironed. من میخواهم این لباس ها اتو شود.
I'd like a shampoo for greasy hair. من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
I'd like a shampoo for dry hair. من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
I want these clothes washed. من میخواهم این لباس ها شسته شود.
I'd like to change some 1000 euro. میخواهم ۱۰۰۰ یورو را تبدیل کنم.
this da y month یک ماه دیگر از امروز
i have no work today امروز کاری ندارم
there was no mail to day امروز پست نبود
What do you feel like having today? امروز تو به چه اشتها داری؟
He was not supposed to come today . قرارنبود امروز بیاید
he is in to day امروز در خانه است
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
A week from today هفت روز پس از امروز
What is todays date ? تاریخ امروز چیست ؟
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
I want to leave the car in the railway station من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز را به فردا نیانداز
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
I am very busy today . امروز خیلی کار دارم
the press of modern life فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
Have you had a blowle movement today ? شکمتان امروز کار کرده ؟
She wont show up today. امروز پیدایش نمی شود
romaic زبان بومی یونان امروز
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
He is in no condition (not fit)to work. امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
present maid prospective bride دوشیزه امروز عروس فردا
Delays are dangerous. <proverb> کار امروز به فردا مینداز.
romaika رقص ملی یونان امروز
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> کار امروز به فردا مفکن
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
It is a cool day today. امروز هوا خنک کرده است
Today is my lucky day. امروز روز خوش بیاری من است
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
I am in an exuberant mood today . امروز خیلی کیفم کوک است
She was off hand with me today. امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
do you want it done to day ایا میخواهید امروز کرده شود
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
give someone an inch and they will take a mile <idiom> اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
So what's today? امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Babbage nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
for their part <adv.> از طرف آنها
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
on their part <adv.> از طرف آنها
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
what day of the week is it? امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
rules وعملیات روی آنها
Send them in two at a time . آنها رادو تا دوتابفرست تو
Ask each and every one of them . ازیک یک آنها بپرسید
channel یچ کردن بین آنها
channeled یچ کردن بین آنها
in such a way as to enable them به طوری که آنها بتوانند
channeling یچ کردن بین آنها
channelled یچ کردن بین آنها
channels یچ کردن بین آنها
logical مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
They held me culpable for the accident. آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
They cannot hold a candle to him . سگش می ارزد بهمه آنها
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
keep these separate from those. اینها را از آنها جدا نگاهدار
They gave me permission by way of an exception ... آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
descriptions لیست داده ها و خصوصیات آنها
description لیست داده ها و خصوصیات آنها
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
They were all alike. همه آنها یکی بودند.
BCC و لیست آنها را نشان نمیدهد
downsize که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
They were all either kI'lled ou taken prisoners . همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
catalogued لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogues لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
cataloged لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogs لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloging لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogue لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
microcomputing مربوط به ریز کامپیوتر و استفاده آنها
cataloguing لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
Their names are as follows . اسامی آنها بقرار زیر است
list لیست توابع یا دستورات و حل آنها در برنامه
hash لیست ورودی ها طبق شماره hash آنها
bytes که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
They were devastated by the news. این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Bantu وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
chronological order ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
Nothing was said between them. هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
byte که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
I cant see much difference in them. فرق زیادی بین آنها نمی بینم
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
references لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
reference لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
schematic نمایش قط عات سیستم و نحوه اتصال آنها
ranged مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
range مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
Theyre twins and it is impossible to know one from the other . آنها دو قلو هستند ومعلوم نیست کدوم کدومه
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
ranges مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
passes یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
reads 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
jobs خواندن دستورات کنترل ار از منبع ورودی و اجرای آنها
job خواندن دستورات کنترل ار از منبع ورودی و اجرای آنها
not give someone the time of day <idiom> تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
signal پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
pass یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
optical و آنها را به حالتی تبدل میکند که کامپیوتر پردازش کند
signalled پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com