Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
i a with you on that matter
من در ان موضوع با شماموافق هستم
Other Matches
queue
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herring
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
i am pushed for money
هستم
am
هستم
I'm
من هستم
I'm your age.
من هم سن شما هستم.
i have not a dry t. on me
سر تا پا خیس هستم
I am sure that ...
من مطمئن هستم که ...
we owe him for his services
خدمات او هستم
I'm thirsty.
من تشنه هستم.
I'm hungry.
من گرسنه هستم.
i am under obligation to him
من ممنون او هستم
i feel
گرسنه هستم
iam d. to go
ارزومندرفتن هستم
i pause for a reply
منتظر پاسخ هستم
I am at your disposal.
من دراختیار تان هستم
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
iam in bad
خیلی در تنگی هستم
Join the club!
من هم درشرایطی مشابه هستم !
own a house
دارای خانهای هستم
i own that house
من صاحب ان خانه هستم
i maintain
قائل هستم به اینکه ...
i am at your service
در خدمت شما هستم
i am under obligation to him
زیر بارمنت او هستم
feet dry
روی هدف هستم
i await you
منتظر شما هستم
I am certain of it.
من درباره اش مطمئن هستم.
i am bend on going
مصمم هستم بروم
i feel sleepy
خواب الود هستم
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
That is my line ( field ) .
خودم این کاره هستم
I am on intimate terms with one of the ministers .
با یکی از وزراء نزدیک هستم
I've been here for five days.
پنج روزه که من اینجا هستم.
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
iam a for his life
برای جانش دل واپس هستم
i am in a hurry for it
عجله دارم یا در شتاب هستم
i am about that
من در این خصوص دلواپس هستم
I come from Iran . I am Iranian.
من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
i owe him &
پنج لیره به او بدهکار هستم
i am impatient for it
ازان بابت بیطاقت هستم
I know the area more or less .
کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I am your humble servant . I defer to you .
من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I am very orderly and systematic in my work .
درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I look forward to receiving your reply.
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I always make a point of being on time . I always try to be punctual .
همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I agree with you completely.
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I'll be happy to help
[assist]
you.
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I'm full.
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
i wrote as neatly as he did
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I have done my homework. I know how to cope .
من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
i am not made of salt
مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
steadied
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I am prepared for any eventuality.
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
iam so tired that i cannot eat
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
steady
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
No one sent me, I am here on my own account.
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
steadies
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
steadying
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I'm old enough to take care of myself.
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
salvos
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Can you show me on the map where I am?
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
popeye
در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
spitting
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
holding
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
how much do i owe you
چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
I´m as hungry as a horse.
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
feet wet
من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
matter
موضوع
mattered
موضوع
question
موضوع
mattering
موضوع
point
موضوع
plotless
بی موضوع
matters
موضوع
questioned
موضوع
subjected
موضوع
afair
موضوع
subject
موضوع
propositions
موضوع
propositioning
موضوع
subjecting
موضوع
questions
موضوع
proposition
موضوع
motifs
موضوع
motif
موضوع
subjects
موضوع
propositioned
موضوع
indirect objects
موضوع
direct objects
موضوع
themes
موضوع ها
subjects
موضوع ها
head
موضوع
topics
موضوع ها
subject
[topic]
موضوع
object
موضوع
criteria
موضوع
objects
موضوع
objecting
موضوع
objected
موضوع
topic
موضوع
topics
موضوع
themes
موضوع
issues
موضوع
text
موضوع
theme
موضوع
issue
موضوع
topic
موضوع
issued
موضوع
texts
موضوع
What's behind all this?
موضوع چه است؟
subject and predicate
موضوع و محمول
beside the question
خارج از موضوع
subject of debate
موضوع دعوی
universe of discourse
موضوع بحث
affaire d'honneur
موضوع شرافتی
postulated
اصل موضوع
postulate
اصل موضوع
grievance
موضوع شکایت
at issue
موضوع بحث
subduce
موضوع کردن
not to the point
خارج از موضوع
sign position
موضوع علامت
sides of the question
اطراف موضوع
direct objects
موضوع منظره
indirect objects
موضوع منظره
lemma
مقدمه موضوع
not to point
بیرون از موضوع
privity
موضوع محرمانه
it is a question of money
موضوع بسته به
in question
موضوع بحث
in contestation
موضوع بحث
object
موضوع منظره
off the track
از موضوع پرت
objective complement
مکمل موضوع
side show
موضوع فرعی
monomaniac
دیوانه یک موضوع
objects
موضوع منظره
problem
معما موضوع
objecting
موضوع منظره
out of question
خارج از موضوع
objected
موضوع منظره
matter on hand
موضوع بحث
res ipsa loquitur
موضوع گویاست
a horse of another colour
[different colour]
موضوع علیحده
subject
رعایا موضوع
subjected
شیی موضوع
fair game
<idiom>
موضوع تهاجم
What gives?
موضوع چه است؟
subjected
رعایا موضوع
subjecting
شیی موضوع
What is happening?
موضوع چه است؟
What's on?
موضوع چه است؟
What's up?
موضوع چه است؟
subjecting
رعایا موضوع
subjects
شیی موضوع
What's wrong?
موضوع چه است؟
What's going on?
موضوع چه است؟
case
موضوع حالت
cases
موضوع حالت
irrelevant
خارج از موضوع
subject matter
مطلب موضوع
subject matter
موضوع اصلی
problems
معما موضوع
issues
موضوع دعوی
issues
موضوع شماره
issued
موضوع دعوی
issued
موضوع شماره
recitation
تعریف موضوع
recitations
تعریف موضوع
issue
موضوع دعوی
issue
موضوع شماره
neither here nor there
<idiom>
بیربط به موضوع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com