Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (7 milliseconds)
English
Persian
i guarantee his appearance
من ضمانت می کنم که حاضرشود
Other Matches
pecuniary liability
ضمانت ضمانت جبران خسارت
garnishment
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
warranted
ضمانت
warrant
ضمانت
bond
ضمانت
warranting
ضمانت
warranty
ضمانت
warranties
ضمانت
warrants
ضمانت
suretyship
ضمانت
guaranty
ضمانت
gurantee
ضمانت
bail
ضمانت
mainprise
ضمانت
sponsion
ضمانت
sponsored by
به ضمانت
sponsorship
ضمانت
pledge
[archaic]
[guaranty]
ضمانت
guarantee
ضمانت
guaranty
ضمانت
guarantee
ضمانت
guarantees
ضمانت
warranty
ضمانت
guaranteed
ضمانت
joint and several guarantee
ضمانت تضامنی
guaranteed
ضمانت کردن
sanctioning
ضمانت اجرا
letter of indemnity
ضمانت نامه
sanction
ضمانت اجرا
limplied warranty
ضمانت ضمنی
sanctioned
ضمانت اجرا
pecuniary liability
ضمانت پولی
irreplevisable
ضمانت برندار
sanctions
ضمانت اجرا
bilable
ضمانت بردار
contract guarantee
ضمانت قرارداد
express warranty
ضمانت صریح
bank guarantee
ضمانت بانکی
bank bond
ضمانت بانکی
bailable
قابل ضمانت
bail bond
ضمانت نامه
guarantee period
دوره ضمانت
answered
ضمانت کردن
answering
ضمانت کردن
guaranty
ضمانت نامه
answers
ضمانت کردن
guarantee
ضمانت کردن
fiduciary bond
ضمانت شرافتی
irrepleviable
ضمانت برندار
bondholder
ضمانت دار
responsibilities
ضمانت جوابگویی
sponsor
ضمانت کردن
pledge
وثیقه ضمانت
pledged
وثیقه ضمانت
vouch
ضمانت کردن
insure
ضمانت کردن
guarantees
ضمانت کردن
pledges
وثیقه ضمانت
warranty
ضمانت نامه
answer
ضمانت کردن
warranties
ضمانت نامه
assurances
ضمانت وثیقه
assurance
ضمانت وثیقه
sponsoring
ضمانت کردن
sponsors
ضمانت کردن
suretyship
عقد ضمانت
responsibility
ضمانت جوابگویی
guarantor
ضمانت کننده
upon bail
بقیه ضمانت
vouch for
ضمانت کردن
bonded
ضمانت شده
bond
پیوستگی ضمانت
guarantors
ضمانت کننده
pledging
وثیقه ضمانت
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
warrent
ضمانت یاتعهد کردن
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
to go bail for any one
ضمانت کسی راکردن
the watch is warranted
ضمانت شده است
stand surety for a person
ضمانت کسی را کردن
board exchange warranty
ضمانت تعویض برد
guarantee
شخص ضمانت شده
warrant
ضمانت کردن مجوز
sanctions
ضمانت اجرایی قانون
to bail out
با ضمانت از زندان دراوردن
warranted
ضمانت کردن مجوز
sanctioning
ضمانت اجرایی قانون
warranting
ضمانت کردن مجوز
sanctioned
ضمانت اجرایی قانون
warrants
ضمانت کردن مجوز
sanction
ضمانت اجرایی قانون
bail
تضمین ضمانت کردن
able to justify bail
قادر به تقبل ضمانت
bailment
رهایی به قید ضمانت
act as surety
کفالت یا ضمانت کردن
bank guarantee
ضمانت نامه بانکی
guaranteed
شخص ضمانت شده
guarantees
شخص ضمانت شده
guarantee
ضمانت نامه تضمین کردن
guarantees
ضمانت نامه تضمین کردن
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
guaranteed
ضمانت نامه تضمین کردن
tender bonds
ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
tender guarantee
ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
open credit
اعتبار بدون ضمانت نامه
bid bond
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
wage
ضمانت حسن انجام کار
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
wages
ضمانت حسن انجام کار
waging
ضمانت حسن انجام کار
sanction
مجوز جریمه ضمانت اجرا
repayment guarantee
ضمانت استرداد پیش پرداخت
pledgor
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
waged
ضمانت حسن انجام کار
good performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
sanctions
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
pledgeor
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
sanctioned
مجوز جریمه ضمانت اجرا
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
30% down payment against bank guaranty
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
accommodation bill
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
bareboat charter
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
del credere
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
ubi jus, ibi remedium
هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com