Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
Other Matches
staffed
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
well found
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well founded
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
soil conservation
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
readies
مهیا کردن حاضر کردن
readied
مهیا کردن حاضر کردن
ready
مهیا کردن حاضر کردن
readying
مهیا کردن حاضر کردن
equipping
مجهز کردن
equips
مجهز کردن
imp
مجهز کردن
busks
مجهز کردن
imps
مجهز کردن
habilitate
مجهز کردن
busk
مجهز کردن
tool
مجهز کردن
equip
مجهز کردن
busked
مجهز کردن
busking
مجهز کردن
reflectorize
مجهز به بازتابنده کردن
reflecterize
مجهز به بازتابنده کردن
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
masts
دیرک بادکل مجهز کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
mast
دیرک بادکل مجهز کردن
grids
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
furnishing
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
presented
مهیا
present
مهیا
presents
مهیا
presenting
مهیا
prone
مهیا درازکش
unlimber
مهیا شدن
providers
مهیا کننده
provider
مهیا کننده
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
dight
اماده کردن مجهز کردن
bound
عازم رفتن مهیا
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
accoutered
مجهز
barded
مجهز
acoutre
مجهز
equipped
مجهز
accoutred
مجهز
in full fig
مجهز
armed
مجهز
barbed
مجهز
weaponed
مجهز
panoplied
مجهز و اراسته
jet propelled
مجهز به موتور جت
jet-propelled
مجهز به موتور جت
full sail
تبار مجهز
supportive
مجهز کننده
weaponed
مجهز به جنگ افزار
bugged
مجهز به میکروفن مخفی
turboprop jet engine
موتور جت مجهز به موتورتوربین
on a war footing
مجهز واماده جنگ
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
squad car
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
fuse cut out switch
کلید قطع مجهز به فیوز
recoil operated
مجهز به دستگاه عقب نشینی
under arms
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
augmented turbofan
توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
squad cars
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
tower wagon
اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
combined circuit
مین مجهز به مدار عامل مرکب
dieselize
با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
retard
کند ساختن معوق کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
retarding
کند ساختن معوق کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com