English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
geest مواد رسوبی و ته نشین سطح زمین
Other Matches
alluvial deposit مواد رسوبی
mantlerock مواد رسوبی وسست روی سنگها
haugh زمین رسوبی کنار رودخانه
bed factor ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
igneous magma مواد مذاب و گازی داخل زمین که در اثر تبلور و سخت شدن
The tenant is like a colonist . <proverb> اجاره نشین خوش نشین است .
riverain کرانه نشین ساحل نشین
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
residuary رسوبی
postprecipitation پس رسوبی
residual رسوبی
sedimentary رسوبی
alluvial رسوبی
coprecipitation هم رسوبی
roily پر از ذرات رسوبی
precipitate electrode الکترود رسوبی
precipitation brittleness شکنندگی رسوبی
sedimentary peat تورب رسوبی
flowstone سنگ رسوبی
precipitated rocks سنگهای رسوبی
deposition welding جوشکاری رسوبی
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
precipitation heat treatment عملیات حرارتی رسوبی
precipitation hardening سخت گردانی رسوبی
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
geyserite نوعی سنگ سیلیسی رسوبی ابفشانسنگ
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
palatinate کنت نشین ساکن کنت نشین
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
sediments ته نشین
deposits ته نشین
marchman سر حد نشین
alluvium ته نشین
sediment ته نشین
anuses نشین
deposit ته نشین
lake dweller اب نشین
anus نشین
alluvion ته نشین
lees ته نشین
companion هم نشین
fecal ته نشین
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
palating کنت نشین
illuviate ته نشین شدن
precipitate ته نشین کردن
duchy دوک نشین
precipitated ته نشین کردن
paces شاه نشین
insessorial جوف نشین
pace شاه نشین
bay windows شاه نشین
dais شاه نشین
insessorial شاخه نشین
paludose مرداب نشین
ala شاه نشین
forester جنگل نشین
nemoral جنگل نشین
provincial ایالت نشین
tartars ته نشین رسوب
alcoves شاه نشین
tartar ته نشین رسوب
bay-window شاه نشین
hutholder کلبه نشین
alette شاه نشین
paludicole مرداب نشین
colonist مستعمره نشین
oppidan شهر نشین
precipitates ته نشین کردن
precipitating ته نشین کردن
islanders جزیره نشین
duchies دوک نشین
lessee اجاره نشین
Bedouin بادیه نشین
Bedouins بادیه نشین
planeted سیاره نشین
khanate خان نشین
emirates امیر نشین
plainsman جلگه نشین
paced شاه نشین
emirate امیر نشین
paludous مرداب نشین
colonists مستعمره نشین
nomadic چادر نشین
bay window شاه نشین
dioceses اسقف نشین
diocese اسقف نشین
frontbencher پیش نشین
islander جزیره نشین
residual پس مانده ته نشین
islaner جزیره نشین
low lander ساحل نشین
easterner خاور نشین
frontbenchers پیش نشین
marchman مرز نشین
passerine شاخه نشین
foresters جنگل نشین
ancress زن گوشه نشین
floaty دارای اب نشین کم
alcove شاه نشین
seater کرسی نشین
to take one's s. on the throne بر تخت نشین
borderer سرحد نشین
exurbanite حومه نشین
sedimentate ته نشین شدن
assort هم نشین شدن
anchorite خلوت نشین
foul ground کفه ته نشین
forntiersman سرحد نشین
antiset ماده ضد ته نشین
forntiersman مرز نشین
arboraceous درخت نشین
easterners خاور نشین
eremite گوشه نشین
deposit ته نشست ته نشین
slummer زاغه نشین
dreg ته نشین اشغال
cotenant هم اجاره نشین
solitudinarian گوشه نشین
spelaean غار نشین
stay at home خانه نشین
depone ته نشین کردن)
deposits ته نشست ته نشین
silvicolous جنگل نشین
sediment ته نشین شدن
cenobite صومعه نشین
khanate خان نشین
chief tomn حاکم نشین
chief tomn امیر نشین
cloisterer گوشه نشین
residue زیادتی ته نشین
residues زیادتی ته نشین
sediments ته نشین شدن
dalesman دره نشین
renter کرایه نشین
consorting هم نشین شدن
settle ته نشین شدن
settles ته نشین شدن
convex شاه نشین
cottager کلبه نشین
cottagers کلبه نشین
governor's seat حکومت نشین
half pace شاه نشین
woodman جنگل نشین
governor's seat حاکم نشین
grand duchy دوک نشین
freemen شهر نشین
consorts هم نشین شدن
hilariously تپه نشین
precipitator ته نشین کننده
unsociable گوشه نشین
anchoress زن گوشه نشین
sea gauge اب نشین کشتی
consorted هم نشین شدن
tenants کرایه نشین
freeman شهر نشین
tenant کرایه نشین
prelature اسقف نشین
hermitess زن گوشه نشین
alluvion ته نشین سیل
consort هم نشین شدن
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com