English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to be all eyes موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
Other Matches
to keep an eyes on موافبت کردن
to watch over موافبت کردن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
minds موافبت کردن ملتفت بودن
assists موافبت کردن ملحق شدن
assist موافبت کردن ملحق شدن
minding موافبت کردن ملتفت بودن
assisted موافبت کردن ملحق شدن
mind موافبت کردن ملتفت بودن
assisting موافبت کردن ملحق شدن
attend موافبت کردن گوش کردن
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watching مراقبت کردن موافبت کردن
attends موافبت کردن گوش کردن
watches مراقبت کردن موافبت کردن
watched مراقبت کردن موافبت کردن
attending موافبت کردن گوش کردن
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
carefulness موافبت
attention موافبت
attentions موافبت
watchfully با موافبت
attentiveness موافبت
attendances موافبت
attendance موافبت
vigilance موافبت
cared نگهداری موافبت
assistance موافبت رسیدگی
care نگهداری موافبت
cared موافبت بیم
care موافبت بیم
tendance موافبت پرستاری
cares نگهداری موافبت
alertress زرنگی موافبت
cares موافبت بیم
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case جعبه کامل خشاب کامل
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
aftercare توجه و موافبت درمرحلهء نقاهت
totalize کامل کردن
roundest کامل کردن
complementing کامل کردن
complements کامل کردن
round کامل کردن
finishes کامل کردن
complemented کامل کردن
matures کامل کردن
complement کامل کردن
mature کامل کردن
finish کامل کردن
nursling بچهای که مورد موافبت قرار میگیرد
to rest up استراحت کامل کردن
overhauled اوراق کردن کامل
to pay home تلافی کامل کردن
overhauling اوراق کردن کامل
overhauls اوراق کردن کامل
use up <idiom> استفاده کامل کردن
overhaul اوراق کردن کامل
rest up استراحت کامل کردن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
completing کامل کردن انجام دادن
salvage پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
completed کامل کردن انجام دادن
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
bleaches سفید کردن شستن کامل
bleached سفید کردن شستن کامل
bleach سفید کردن شستن کامل
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
complete کامل کردن انجام دادن
completes کامل کردن انجام دادن
to post up مطلع کردن کامل دادن به
to browse ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر]
hitches کامل کردن پاس به دریافت کننده
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
hitched کامل کردن پاس به دریافت کننده
optimization کار کردن چیزی با کارایی کامل
hitching کامل کردن پاس به دریافت کننده
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
pay off با دادن مزد کامل اخراج کردن
hitch کامل کردن پاس به دریافت کننده
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
eyeservant نوکری که فقط هنگام موافبت اقایش خوب کارمیکند نوکرپیش رو
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
cancels متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
modeled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
model آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
models آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
integrate کامل کردن درست کردن
integrates کامل کردن درست کردن
integrating کامل کردن درست کردن
eye service خدمتی که فقط هنگام موافبت خوب انجام داده میشود نگاه عاشقانه
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
thorough بطور کامل کامل
documented ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
factorize تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
well groomed موافبت شده مهتری شده
well-groomed موافبت شده مهتری شده
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
perfects کامل
exact کامل
full کامل
semibreve نت کامل
semibreves نت کامل
all-out کامل
unqualified کامل
perfect کامل
perfected کامل
full fledged کامل
absolute کامل
fullest کامل
totaled کامل
searching کامل
exacted کامل
full-fledged کامل
totalling کامل
totaling کامل
totals کامل
of ripe years کامل
total کامل
absolutes کامل
self-contained کامل
perfecting کامل
entire کامل
exacts کامل
totalled کامل
starker کامل
wall-to-wall کامل
largest کامل
complete کامل
in a entireness of state کامل
saturation کامل
echaustive کامل
starkest کامل
unabridged کامل
stark کامل
starkly کامل
large کامل
larger کامل
completed کامل
empennage دم کامل
completes کامل
unmitigated کامل
main کامل
completing کامل
plenaries کامل
plenary کامل
totalled جمع کل کامل
ripens کامل شدن
perquisition جستجوی کامل
total function تابع کامل
overall costs هزینه کامل
totaling جمع کل کامل
conversancy اگاهی کامل
total costs هزینه کامل
total score نمره کامل
perfect competition رقابت کامل
flying colors توفیق کامل
perfect fluid سیال کامل
total porosity تخلخل کامل
perfectly بطور کامل
conversancy اشنایی کامل
perfect information اطلاعات کامل
full stops وقفه کامل
perfect radiator تابنده کامل
through rate نرخ کامل
perfect monopoly انحصار کامل
U-turns دور کامل
full stop وقفه کامل
U-turn دور کامل
thoro کامل تمام
perfect liquid نقدینه کامل
fixed round فشنگ کامل
utmost good faith با صداقت کامل
perfect tense ماضی کامل
totalling جمع کل کامل
full employment اشتغال کامل
perfecting bail competition رقابت کامل
totals جمع کل کامل
perfect gas گاز کامل
present perfect tense ماضی کامل
perfect score امتیاز کامل
perfect market بازار کامل
totaled جمع کل کامل
low tide or water جزر کامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com