English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
non placer موافقت نمیشود
Other Matches
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
The door is jammed. در باز نمیشود.
he takes no notice of it ملتفت نمیشود
fat is insoluble in water چربی در اب حل نمیشود
indelible pencil مدادی که خط ان پاک نمیشود
oil is immiscible with water روغن با اب امیخته نمیشود
leakage به خزانه وارد نمیشود
that does not f. این دلیل نمیشود
impossible to get hold of نمیشود گیر آورد
exclusive آنچه شامل نمیشود
leakages به خزانه وارد نمیشود
non-starter طرحی که انجام نمیشود
non-starters طرحی که انجام نمیشود
no two leaves are identical دو برگ یکی نمیشود
The window is jammed. پنجره باز نمیشود.
He is not to be relied upon. نمیشود به او [مرد] اتکا کرد.
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
no pay nowork پول ندهندکار هم کرده نمیشود
the law is not retrospective قانون عطف به ماسبق نمیشود
law fallen into desuetude قانونی که دیگر اجرا نمیشود
fine words butter no parsnips بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
ignorance of the law is no defence جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
fair words butter no parsnips به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
no pains no gains نابرده رنج گنج میسر نمیشود
inactive آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
mistake of law is no defence اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
acid fast دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
an impersonal deity خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
blind hole سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
book message نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
variables داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
maskable سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
variable داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
crush hat کلاه نمدی نرم که ازله شدن خراب نمیشود
non sequitur nonsensical نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
prize courts به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
luggable کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
detected خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
homosphere قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
detect خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
fullest که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
detecting خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detects خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
baseband روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
base band روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
acquiescence موافقت
sympathies موافقت
understandings موافقت
congeniality موافقت
agreeability موافقت
assentation موافقت
agreements موافقت
agreement موافقت
agreeableness موافقت
congruity موافقت
sympathy موافقت
consentaneity موافقت
accompt موافقت
approbation موافقت
consenting موافقت
accords موافقت
concurrence موافقت
accorded موافقت
consents موافقت
accordance موافقت
entente موافقت
ententes موافقت
ententes cordiales موافقت
approval موافقت
keeping موافقت
understanding موافقت
settle for <idiom> موافقت با
accord موافقت
adhesion موافقت
accommodating موافقت
consent موافقت
consented موافقت
union موافقت
unions موافقت
blind keyboard صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
reactive mode حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
assentient موافقت دهنده
treaty موافقت نامه
disagreement عدم موافقت
compliable قابل موافقت
to look after موافقت کردن
disagreements عدم موافقت
acquiesce موافقت کردن
approbate موافقت کردن
accomodate موافقت کردن
concordat موافقت نامه
non cincurrence عدم موافقت
non compliance عدم موافقت
non concurrence عدم موافقت
propitiousness موافقت مساعدت
quota agreement موافقت سهمیه
no go <idiom> موافقت نکردن
to come in to line موافقت کردن
to come to an agreement موافقت پیداکردن
in league with <idiom> موافقت مخفیانه
verbal agreement موافقت شفاهی
go along <idiom> موافقت کردن
congruence موافقت تناسب
congruency موافقت تناسب
gentlemen's agreement موافقت شرافتمندانه
complied موافقت کردن
homologate موافقت کردن
implicit agreement موافقت ضمنی
incompliance عدم موافقت
incongrvity عدم موافقت
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
complies موافقت کردن
concurs موافقت کردن
admit موافقت کردن
assent موافقت کردن
assented موافقت کردن
assenting موافقت کردن
assents موافقت کردن
accede موافقت کردن
acceded موافقت کردن
accedes موافقت کردن
acceding موافقت کردن
concurring موافقت کردن
comply موافقت کردن
complying موافقت کردن
consent موافقت کردن
consented موافقت کردن
consents موافقت کردن
accord موافقت کردن
accorded موافقت کردن
accords موافقت کردن
grant موافقت کردن
granted موافقت کردن
grants موافقت کردن
concur موافقت کردن
concurred موافقت کردن
condescension تمکین موافقت
accommodations تطبیق موافقت
approving موافقت کردن
jibes موافقت کردن
consenting موافقت کردن
gibes موافقت کردن
endorsements موافقت تایید
jibing موافقت کردن
agreement موافقت نامه
agreements موافقت نامه
endorsement موافقت تایید
approves موافقت کردن
jibed موافقت کردن
nonconformity عدم موافقت
approve موافقت کردن
jibe موافقت کردن
treaties موافقت نامه
accommodation تطبیق موافقت
to a to a proposal or opinion باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
in keeping with <idiom> مشابه ،موافقت کردن
overwrite باپرداخت موافقت کردن
consenting موافقت رضایت دادن
consented موافقت رضایت دادن
in agreement with somebody با کسی موافقت داشتن
to come to terms سازش یا موافقت پیداکردن
approbate پسندیدن موافقت کردن
to agree on something موافقت کردن با چیزی
approval to the majority با اکثریت موافقت کردن
unity شراکت موافقت واحد
consents موافقت رضایت دادن
wage agreement موافقت نامه دستمزد
trade agreement موافقت نامه تجاری
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
arbitration agreement موافقت نامه داوری
to fall in فروکشیدن موافقت کردن
assenting رضایت دادن موافقت
consent موافقت رضایت دادن
geneva convention موافقت نامه ژنو
collogue موافقت دروغی کردن
assented رضایت دادن موافقت
come to an agreement موافقت پیدا کردن
bond تعهد موافقت نامه
incongruousness عدم موافقت یا تطابق
mutilateral agreement موافقت چند جانبه
assent رضایت دادن موافقت
assents رضایت دادن موافقت
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
disgreement عدم موافقت اختلاف
jaggies لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
idles که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
it depends on his approval منوط به موافقت و تصویب اوست
agree موافقت کردن موافق بودن
protocol مقاوله نامه موافقت مقدماتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com