English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
wrap round engine موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
Other Matches
turbojet موتور توربوجت
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
h engine موتور پیستونی با دو ردیف سیلندر روبروی قائم دوتایی و با دو میل لنگ که به خروجی مرکزی متصل شده اند
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
bridgeheads دفاع ازقسمت عقب پل
bridgehead دفاع ازقسمت عقب پل
severalty مجزایی
severance جدایی مجزایی
Jesuit architecture معماری مجزایی
turbojet توربوجت
turboramjet ترکیبی از توربوجت و رم جت
encirclement احاطه دشمن احاطه کردن
channeling 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channel 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeled 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channels 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channelled 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
queued 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queues 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queueing 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
bed levels نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
intruders هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruder هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
orion نوعی هواپیمای چهارموتوره ملخ دار ضد زیردریایی باموتور توربوجت
turbofan موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
motoring گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
engine موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
external combustion engine موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
bra سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
bras سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting نصب موتور قرارگاه موتور
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
slip ring induction motor موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
formant متشکل
organized متشکل
flat twin engine موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
double squirrel cage motor موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
organize متشکل کردن
unaligned غیر متشکل
organising متشکل کردن
organizing متشکل کردن
organizes متشکل کردن
organises متشکل کردن
endarch متشکل در خارج
straddling احاطه هدف از نظر سمتی احاطه سمتی هدف
reorganize دوباره متشکل کردن
reorganized دوباره متشکل کردن
reorganises دوباره متشکل کردن
reorganising دوباره متشکل کردن
reorganised دوباره متشکل کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
gimmal متشکل ازقطعات مرتبط
party دسته متشکل جمعیت
bitty متشکل از قطعات ریز
reorganizes دوباره متشکل کردن
stanzaic متشکل از چند بند شعر
e c s c (european coal & steel commissio سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
tetraspore گروهی متشکل ازچهار هاگ
geodesic dome گنبد متشکل ازسطوح هندسی
council of entent متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
nation-state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation-states حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
lignocellulose مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
beam column framing ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
diarchy سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
single phase induction motor موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
DNA double helix [یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
jo bolt نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
craft union اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
association for women in computing متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
master slave computer system یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
surround احاطه
cincture احاطه
encompassment احاطه
circumambiency احاطه
environment احاطه
environments احاطه
siege احاطه
circumfusion احاطه
bracket احاطه
surrounds احاطه
envelopment احاطه
sieges احاطه
surrounded احاطه
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
capacitor intel filter شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
reed valve شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
flanking احاطه جناحی
besets احاطه کردن
envelopment احاطه قائم
inclip احاطه کردن
enveloping احاطه قائم
beset احاطه کردن
flanked احاطه جناحی
environ احاطه کردن
hemming احاطه کردن
hemmed احاطه کردن
hem احاطه کردن
enwind احاطه کردن
flank احاطه جناحی
envelops احاطه کردن
envelops احاطه قائم
encirclement عمل احاطه
circumambient احاطه کننده
ice bound احاطه شده از یخ
imbosom احاطه کردن
insphere احاطه کردن
icebound احاطه شده از یخ
beleaguer احاطه کردن
compassable احاطه کردنی
palest احاطه کردن
paler احاطه کردن
pale احاطه کردن
encirclement احاطه دورانی
ring احاطه کردن
laager احاطه کردن
embracement احاطه دربرداشتن
circumfluent احاطه کننده
double envelopment احاطه دو طرفه
straddles احاطه هدف
encompasses احاطه کردن
encompassed احاطه کردن
encompass احاطه کردن
encircling احاطه کردن
hoops احاطه کردن
hoop احاطه کردن
encircles احاطه کردن
contain احاطه دشمن
encircled احاطه کردن
encompassing احاطه کردن
single envelopment احاطه یک طرفه
to hem in احاطه کردن
ensphere احاطه کردن
straddled احاطه هدف
vertical envelopement احاطه قائم
whelm احاطه کردن
straddle احاطه هدف
turning movement احاطه دورانی
circuit احاطه کردن
circuits احاطه کردن
boxes احاطه کردن
box احاطه کردن
contained احاطه دشمن
hedge احاطه کردن
hedged احاطه کردن
enveloped احاطه کردن
envelop احاطه قائم
hedges احاطه کردن
girdled احاطه کردن
envelop احاطه کردن
girdle احاطه کردن
enveloped احاطه قائم
girdles احاطه کردن
enveloping احاطه کردن
contains احاطه دشمن
hems احاطه کردن
girdling احاطه کردن
encircle احاطه کردن
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
rollpin پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
Common Market بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
cuno filter نوعی فیلتر متشکل از تعدادی دیسک که توسط تیغه هایی ازهم جدا شده اند
cellulose acetate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
girdle حلقه احاطه کردن
surrounding احاطه کننده مجاور
girdling حلقه احاطه کردن
circle گرفتن احاطه کردن
circled گرفتن احاطه کردن
girdles حلقه احاطه کردن
engirdle احاطه کردن دارابودن
circles گرفتن احاطه کردن
circling گرفتن احاطه کردن
girdled حلقه احاطه کردن
orb عالم احاطه کردن
orbs عالم احاطه کردن
palisades با پرچین احاطه کردن
bracketing احاطه کردن هدف
rockbound احاطه شده با صخره
perimeters فضای احاطه کننده
perimeter فضای احاطه کننده
inwreathe با حلقه گل احاطه کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com