English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
That is it in a nutshell. موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
Other Matches
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
That's the way the cookie crumbles. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
in a nutshell بطور خیلی مختصر
in such a way [manner] <adv.> اینطوری
queued فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
That's not so! داستان اینطوری نیست!
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
precise مختصر کردن مختصر
That's just the way it is. این حالا [دیگه] اینطوری است.
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
emergency خیلی خیلی فوری
emergencies خیلی خیلی فوری
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
abbreviated مختصر
terser مختصر
laconic مختصر گو
incomprehensive مختصر
laconically مختصر گو
succinct مختصر
short مختصر
shorter مختصر
shortest مختصر
abridged مختصر
viz مختصر
compend مختصر
terse مختصر
summary مختصر
concise مختصر
synoptic مختصر
tis مختصر ti is
abstracted مختصر
summaries مختصر
tersest مختصر
grammalogue مختصر
gnomical مختصر
febricula تب مختصر
little مختصر
short term مختصر
briefest مختصر
brief مختصر
sums مختصر
sum مختصر
briefed مختصر
partial مختصر
briefer مختصر
epitome مختصر
succinct <adj.> مختصر
fleeting <adj.> مختصر
short <adj.> مختصر
curt <adj.> مختصر
concise <adj.> مختصر
pithy مختصر ومفید
flashes روشنایی مختصر
synopsis اجمال مختصر
flashed روشنایی مختصر
briefly speaking مختصر کنیم
brief کوتاه مختصر
cheep اشاره مختصر
comedietta کمدی مختصر
my initials are s.h امضای مختصر من
compendium مختصر کوتاهی
potluck غذای مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
velitation جنگ مختصر
flash روشنایی مختصر
apercu خلاصه مختصر
telegraphic تلگرافی مختصر
petit mal صرع مختصر
clicked صدای مختصر
briefest کوتاه مختصر
briefer کوتاه مختصر
tendency علاقه مختصر
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
abridge مختصر کردن
tendencies علاقه مختصر
briefed کوتاه مختصر
shorthand مختصر نویسی
brachygraphy مختصر نویسی
paraph امضای مختصر
clicks صدای مختصر
grind out پیشروی مختصر
squabbles نزا مختصر
synopses اجمال مختصر
squabbling نزا مختصر
snacks خوراک مختصر
shortener مختصر کننده
snack خوراک مختصر
inking اطلاع مختصر
let us be brief مختصر کنیم
summary خلاصه مختصر
tot یادداشت مختصر
simplifier مختصر کننده
scumble مالش مختصر
summaries خلاصه مختصر
curtail مختصر نمودن
click صدای مختصر
squabbled نزا مختصر
lacanic مختصر و مفید
handlist فهرست مختصر
curtailed مختصر نمودن
tiffin ناهار مختصر
contracted مختصر محدود
tots یادداشت مختصر
curtailing مختصر نمودن
curtails مختصر نمودن
squabble نزا مختصر
concisely بطور مختصر
simplification تسهیل مختصر سازی
feather فشار مختصر به گاز
bywords اشاره یانگاه مختصر
prospectuses شرح حال مختصر
simplifications تسهیل مختصر سازی
abbreviate مختصر یا مفید کردن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
shorten مختصر کردن کاستن
shortened مختصر کردن کاستن
shortens مختصر کردن کاستن
pittance کمک هزینه مختصر
prospectus شرح حال مختصر
byword اشاره یانگاه مختصر
pull برتری جزئی و مختصر
abbreviates مختصر یا مفید کردن
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
abriviated addressing ادرس مختصر شده
look in دیدن کردن مختصر
spot زمان مختصر لحظه
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendious موجز مختصر ومفید
blockhouse بنای استحکامی مختصر
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
metastable دارای ثبات مختصر
pulls برتری جزئی و مختصر
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
spots زمان مختصر لحظه
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
billeted ورقه جیره یادداشت مختصر
billet ورقه جیره یادداشت مختصر
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
billets ورقه جیره یادداشت مختصر
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
billeting ورقه جیره یادداشت مختصر
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
smacked چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smack چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplification ساده گردانی مختصر سازی
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
smacks چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
luncheonettes رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
mnemonic حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
direct objects موضوع
criteria موضوع
point موضوع
objects موضوع
object موضوع
topics موضوع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com