Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
through call
مکالمه مستقیم
Other Matches
two way telephone equipment
تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
colloquium
مکالمه
parlance
مکالمه
parle
مکالمه
colloquia
مکالمه
palaver
مکالمه
crosstalk
مکالمه متقابل
sign language
مکالمه با اشاره
parleyed
مکالمه کردن
telephone conversation
مکالمه تلفنی
dialogist
مکالمه نویس
parley
مکالمه کردن
parleying
مکالمه کردن
sign languages
مکالمه با اشاره
conversation
مکالمه محاوره
parleys
مکالمه کردن
radiotelephony
مکالمه با بی سیم
frequency of calls
تراکم مکالمه
conversations
مکالمه محاوره
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
radio dicipline
انضباط مکالمه بی سیم
duplex telephony
مکالمه تلفنی دو طرفه
telephone modal distance
مسافت مکالمه تلفنی
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
push to talk
کلید مکالمه تلفنی
radiotelephony
مکالمه رادیو تلفنی
chargeable call
مکالمه قابل پرداخت
international call
مکالمه بین المللی
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
trunk calls
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk call
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
uncommunicative
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
speaking tube
لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
ring off
قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
duplex operation
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
I'm putting you through now.
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
procedure word
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
interphone
سیستم تلفن یا مکالمه داخلی یک جنگ افزار
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
interrogator responder
دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
Their eyes met.
آنها به هم زل زدند.
[همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
dialectic
روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
straight line
خط مستقیم
directs
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
straight
مستقیم
straighter
مستقیم
bee line
خط مستقیم
directed
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
first-hand
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
on line
مستقیم
upstanding
مستقیم
straight line
مستقیم
firsthand
مستقیم
straightest
مستقیم
righted
مستقیم
beeline
خط مستقیم
right
مستقیم
straightish
مستقیم
level
مستقیم
leveled
مستقیم
levelled
مستقیم
levels
مستقیم
attributive
مستقیم
righting
مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
dressing
مستقیم کنی
proximate
بیفاصله مستقیم
random access
دستیابی مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
hot
خط تلفن مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
on line help
کمک مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
sideway
غیر مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
dressings
مستقیم کنی
direct support
کمک مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct material
مواد مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
d.c
جریان مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
backstair
غیر مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
straight position
فرم مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
directness
مستقیم بودن
visual fire
تیر مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
video disk
دسترسی مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
straight line
بخط مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
direct object
مفعول مستقیم
highroads
صراط مستقیم
highroad
صراط مستقیم
intuition
درک مستقیم
intuitions
درک مستقیم
straight
قسمت مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
airlines
خط مستقیم هوایی
direct taxation
مالیات مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
uncurl
مستقیم شدن
indirect
غیر مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
direct current
جریان مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
straight left
چپ مستقیم در بوکس
aright
مستقیم مستقیما
straight edge
لبه مستقیم
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
direct reading instrument
دستگاه مستقیم خوانی
deferred address
یک آدرس غیر مستقیم
immediacy
مستقیم و بی واسطه بودن
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
the intuitive faculty
قوه درک مستقیم
detour behavior
رفتار غیر مستقیم
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
direct oration
گفته یا قول مستقیم
syzygy
استقرارسه ستاره در خط مستقیم
direct measurement
اندازه گیری مستقیم
telebrief
تماس مستقیم تلفنی
straightening roll
غلطک مستقیم کنی
direct memory access
دستیابی مستقیم به حافظه
straightening press
پرس مستقیم کنی
direct quenching
سخت گردانی مستقیم
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct quota tion
نقل قول مستقیم
direct absorption process
فرایند جذب مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم به اطلاعات
dressing device
دستگاه مستقیم کنی
directs
: مستقیم معطوف داشتن
dma
انتقال مستقیم به حافظه
directed
: مستقیم معطوف داشتن
direct
: مستقیم معطوف داشتن
direct laying
روانه کردن مستقیم
direct lift control
کنترل مستقیم برا
Don't beat around the bush!
مستقیم و رک حرف بزن!
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com